#خیابون
ماشین زده بود به یه بچه گربه وسط خیابون افتاده، دختره دید رفت از تو ماشینش دستکش برداشت دستش کرد با یه دستمال کاغذی گربه رو برداشت گذاشت گوشه. خودش ناراحت شد، یه خانم دیگه اومد بغلش کرد و دوتایی زدن گریه واسه بچه گربه
December 18, 2025 at 7:32 PM
مملکتی که بحران سازه مدیریت بحران و تلفن حوادث می خواد چکار!
یک کابل برق در خیابون درحال اتصالی هست و من نیم ساعت پشت خط موندم و نتونستم به اپراتورهای حوادث برق دسترسی پیدا کنم
December 18, 2025 at 6:47 PM
می‌خواستم با دوچرخه برم بیرون، میترسم وسط خیابون یهو گریه‌ام بگیره. بزنم بغل. بعد همونجا بمونم تا ابد.
December 18, 2025 at 2:11 PM
مگه هنوز خیابون پشتی‌ان؟
December 18, 2025 at 11:26 AM
پاساژ پروانه، یه پارکینگی هست توی خیابون جمهوری که روزهای جمعه مردم کارهای دستی و یه سری کالاهای قدیمی یا نو رو برای فروش بساط می کنن
December 18, 2025 at 4:32 AM
از اینکه یه عضوی‌ام از انبوه جمعیت متنفرم، از تک تکِ مردم توی خیابون، از ماشین‌ها و ساختمون‌های تهران، از پیاده‌روهای کثیف و ریز به ریز جزئیات این جهنم متنفرم.
نمی‌دونم می‌فهمین چی میگم یا نه، ولی امیدوارم نفهمین
December 17, 2025 at 12:39 PM
چرا یسری انسان هستن که نمیرن! چراغ جلوشون سبزه نمیرن، خیابون جلوشون بازه نمیرن، چرا نمیرن؟!
December 17, 2025 at 12:12 PM
_درد غربت بدتره یا فراقِ یار؟
+ هنوز جیش داشتن وسط خیابون شلوغ نیومده سراغت...
December 16, 2025 at 2:25 PM
در راه خانه‌ام برای ناهار وایستادم از این زیبای خزان‌زده عکس بگیرم یک پیرمرد بامزه از اون ور خیابون اومد موبایلش را گرفت سمتم که عکسی که گرفته را ببینم و گفت خیلی قشنگه من هم داشتم رد می‌شدم عکس گرفتم ازش :))
کادر تصویر پیرمرد قشنگنتر هم بود🤭
December 15, 2025 at 11:09 AM
من بخاطر مشکل قندم شروع کردم، اول با ویگوی و چون جواب نداد سوییچ کردم به زپ باند. به همراه هزاران آزمایش خون و غیره. بیمه یه بخشی از پول ویگوی رو می‌ده، زپ باند رو نه. دکتر آشنا و انسان تو خیابون و برا قلمی شدن نبود که اگرم بود اشکالی نداشت البته. برا شکستن ویشس سیرکل مقاومت به انسولین—>
December 14, 2025 at 3:04 PM
امروزتوئیتائی بودن که داعشیای پراکنده سربازان امریکائیو درسوریه کشتن وترامپم گفت تلافی می کنه. چن وقت پیشام جشن پیروزی سوریه بود وادمای جولانی تو کاروانی ازماشین بزرگابودن باپرچم وکیپ تاکیپ هم تو خیابون واسمشونم مردم بود ولی خب رفتارشون شبیه بسیجیا بود. اینا معلوم نیست وقت حمله داعش کوچیکا کجان!
December 14, 2025 at 2:02 PM
حالا اون به من می‌گه عکس از خیابون بده ببینم برف نیست توش :)) بعد غصه می‌خوره که اونجا چرا برفیه. حقیقتاً که انسان را در رنج آفریدی دوست عزیز.
دوستم عکس و فیلم می‌فرسته از مونتریال برفی و غر که گرفتار شدیم و زهره خانم هی خودش رو کنترل می‌کنه قلب شکسته در جواب نفرسته برای دلتنگی برف و عجیب بودن خشکی این اقلیم در زمستان.
December 12, 2025 at 7:36 PM
سالی یه بار تو پارتی سال نو همکارا رو با ارایش میبینیم از هم تریف میکنیم و ابراز خوشالی میکنیم که مجبور نیستیم هر روز سر کار ارایش کنیم 🤣
هر دفه ایران میرم حس میکنم روحم تو خیابون اینقد همه زیبان 🙃
December 12, 2025 at 3:17 PM
بله منم منظورم خط و خش نیست من هم گاهی ممکنه ماشین خودمو تو خیابون تشخیص بدم
December 11, 2025 at 4:18 PM
یه کلیپ دیدم چندتا گارد یگان ویژه دارن به خانما گل میدن
ملت هم توکامنتا اکلیلی شدن
چه زود یادشون میره که همینا، دخترامون رو تو خیابون کتک میزدن و میکشتن
December 11, 2025 at 3:58 PM
امروز صبح تو خیابون سرفه کرد، بعد اتفاقی دیدم که زیر دست‌هاش چند قطره خون بود. من از صبح دارم مثل بید می‌لرزم که نکنه این وقتی سرفه کرده خون بالا آورده؟! ممکنه خیلی اتفاقی بوده باشه. من همون جا خم شدم بند کفش رو ببندم که قطرات خون رو دیدم. ولی ترسش مدام باهامه که درد مخفی داشته باشه و من ندونم :(((
December 11, 2025 at 12:30 AM
یه اتفاق عجیب افتاد، از بی‌حالی خوابیده‌بودم و تو خواب همه جا تاریک بود، هر چی بیشتر تلاش می‌کردم کمتر می‌دیدم. حس ناامنی بدی داشتم. از جایی که بودم اومدم بیرون و تو خیابون هم تاریک تاریک بود و هرازگاهی یکی تنه می‌زد بهم. کابوس بود‌.
December 10, 2025 at 4:13 PM
جمعه ظهر بعد از آخرین جلسه گروه، می‌رم فرودگاه داهات دنبال مامانم و برمی‌گردیم خونه. یعنی این‌قدر فاصله بین دو اتفاق کمه، ۴۵ دقیقه، که انگار بعد از آخرین جلسه گروه برم سر خیابون، خونه مام‌بابام. ولی به جای کلاغ نوک‌سیاه قار قارو سر کن که دل‌نوازان نازنازان در رهند و این صوبتا، سراسر استرس و خشم و سیاهی‌ام.
December 10, 2025 at 2:36 AM
رهام بچه‌ام هنوز تو خیابون دنبال گاو و گوسفند والاغ میگرده 🤣 انقدر ساده
December 9, 2025 at 8:50 PM
حادثه خبر نمی‌کند به معنای واقعی. خیلی شب دراماتیکی شد. آمبولانس و آتش‌‌نشانی و من که عین بید تو بارون کف خیابون می‌لرزیدم. مردم ولی خیلی مهربونی کردن. یکی اومد چتر بالا سرم گرفت. وایسادن تا پلیس اومد شهادت بدن.
هرچی فکر کردم فقط به این نتیجه رسیدم که دعای خیر آدمایی که دوست‌شون دارم/
December 9, 2025 at 4:03 PM
رفته بودم کلینیک واکسن آلرژی‌م رو بزنم، بارون شدید می‌اومد، به خودم گفتم این خیابون رو رد کنی دو دقیقه بعد خونه‌ای، یه چایی می‌ریزی، می‌شینی این کتابه که دوست داری امشب تموم می‌کنی. پا گذاشتم رو خط عابر پیاده، رسیدم وسط‌هاش، یه نور شدید، صحنه‌ی بعدی رو هوا بودم.
December 9, 2025 at 4:03 PM
پلی لیست تهرانم رو می‌ذارم و نقشه‌ی تهران رو می‌کَنم. خیابون به خیابون قلبم فلان می‌شه.

من از تو هیچ نمی‌خواهم، جز تکه‌پاره‌های گریبانم
December 8, 2025 at 9:39 PM
اشغال شدن پیاده‌رو‌ها با ماشین‌‌ها و موتورسیکلت‌های پارک شده، مصالح ساختمانی و چیزهای دیگه؛ خیلی آزاردهنده است. هر بار باید خطر کنی و یه قسمت از مسیر پیاده روی رو بیایی و تو خیابون راه بری.
December 8, 2025 at 3:32 PM
هر وقت این عکس رو روی پروفایل هر زنی می‌بینم، احساس خفگی می‌کنم و اشک‌هام ناخودآگاه میاد.
عکس‌های زن‌های بی‌حجاب رو تو خیابون می‌بینید؟ این روی سکه رو هم ببینید.
سگ تو این زندگی.
December 8, 2025 at 3:49 AM
آش‌فروشی سر خیابون‌ دانشگاه شیک‌ شده.
December 7, 2025 at 10:54 AM