لابد ابر دریای اندوه
banner
todmuede.bsky.social
لابد ابر دریای اندوه
@todmuede.bsky.social
سوگوار–
به جز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد.
Pinned
«دروغ بود که من در غمت صبور شدم»
دوستان، آیا کسی اینجا به فصلنامه‌ی تخصصی «مطالعات ترجمه» دسترسی داره؟ متاسفانه در سایت فصلنامه متن مقالات شماره‌های پیشین بایگانی نشده :( من به یک مقاله در شماره ۶۹ سال ۲۰۲۰ نیاز دارم.)

پیشاپیش خیلی خیلی ممنونم.
December 18, 2025 at 2:44 PM
بیدارشدم دیدم از مدرسه ایمیل زدند امروز کی بهت زنگ بزنیم یکچی ر باهات چک کنیم. بلافاصله پس از نوشیدن قهوه صبحگاهی و بازشدن راه گلو پاسخ دادم که از الآن هروقت خواستید. (چرا خب؟ ادای مهم بودن دربیار بگو از فلان ساعت مشخص تا نیم ساعت بعدش :) هیچی دیگه نه می‌تونم برم کتابخونه نه تمرکز دارم یه لنگه پا😒
December 18, 2025 at 10:13 AM
از طاق و رواق مدرسه‌مون
December 18, 2025 at 9:39 AM
دیشب خیلی احوالاتم درد مرا به بوسی درمان نمی‌کنی بود. زود خوابیدم و نیمه‌های شب بیدار شدم و تا صبح به دلتنگی برای مادرکم گذشت. پارسال این ایام می‌دانستم احتمالاً آخرین باری است که آن جسم لطیف و آن چشمهای نیمه‌باز دردکشیده را می‌بینم. دردا و دریغا.
December 17, 2025 at 9:54 AM
سرم درد می‌کند. می‌خواهم مسواک نزده بخوابم ولی احساس می‌کنم برای مسواک نزده خوابیدن پیرم و به حس بد و دهان زمخت صبحگاهی نمی‌ارزد این ارفاق. ولی آخر چه آوانسی را پس مرهمی کنم بر سردردم؟!
December 16, 2025 at 8:10 PM
«آدمایی که من رِ همینجوری که هستم خوش دارند، پتانسیلم ر‌ دست کم می‌گیرند.»
در جوانی و در هجو هم‌اتاقی رفقام که در مقام پاسخ به درخواست تغییر عادت آزارنده‌اش از یارش شاهد آورده بود که: همینجوری خوبی :) معری سروده بودم، یک بیتش این بود:
دوش گفتی که من را چون که منم می‌خواهی
این همه لطف و صبوری تو علافم کرد
December 15, 2025 at 5:15 PM
در راه خانه‌ام برای ناهار وایستادم از این زیبای خزان‌زده عکس بگیرم یک پیرمرد بامزه از اون ور خیابون اومد موبایلش را گرفت سمتم که عکسی که گرفته را ببینم و گفت خیلی قشنگه من هم داشتم رد می‌شدم عکس گرفتم ازش :))
کادر تصویر پیرمرد قشنگنتر هم بود🤭
December 15, 2025 at 11:09 AM
با این دل بی‌آرزو.

عاشق هم نشدم.
December 15, 2025 at 9:00 AM
دو هفته‌ی دیگه دو روز قراره بروم پیش این رفیقم در آلمان که چند دقیقه پیش خیلی جدی پیغام داده: قهوه با شیر یا شکر یا خامه؟ :)))))
اگر نمی‌شناختمش جا داشت به‌م بربخوره، از حالا؟ شیر و شکر و خامه؟ :)))) تازه یک هفته پیش هم ازم درباره نوع گوشتی که می‌خورم پرسید :)))))))))
December 13, 2025 at 8:10 PM
از همون نسخه‌ی کذا (کمابیش از بهر پسته آمده و بر شکر اوفتاده)
البته غیر از این که کارم روی نسخه مطلوب به تعویق افتاد درگیر این هم شدم و همینطور وقت است که تلف می‌کنم به خاطر یک رقم جابه‌جا😏
«اللهم وفقنی باتمام هذا الکتاب»
دعای خواننده‌ی خوش‌خط😍

ای همه‌ی خدایان مرا به اتمام این کتاب توفیق دهید🤲
December 13, 2025 at 11:31 AM
به یکی در ایران زحمت تهیه اسکن یک نسخه خطی را دادم و حالا که رسیده دستم می‌بینم یا به خاطر تصحیح خودکار یا آلبالوگیلاسچینی چشمام موقع پیغام دادن شماره نسخه را یک رقم اشتباه دادم به بینوا و کلاً یک چیز دیگه رسیده دستم. متّه متّه‌ات همین بود ابرک جون؟😒😔
December 13, 2025 at 10:11 AM
خواهر مؤمنم یک بار تلویحاً به‌م گفت تو هم در این دنیا دوری‌گزینی را برگزیدی هم برای آن دنیا :))))) بعدها که به رویش آوردم، مدعی شد اگر گفته هم منظورش انتخاب طبقات بالاتر بهشت است مر مرا🤷🏻‍♀️😇😶‍🌫️
December 11, 2025 at 12:50 PM
تصویرِ زن میانسالِ خسته‌دلِ ناتوان
در قاب آینه‌ی دستِ دوّمِ کنجِ خیابان
December 10, 2025 at 6:07 PM
بعد از چونه سر چندرغاز حقوق، شرمم ریخت و درباره ماهیت کارم در مرحله دوم پروژه هم خواستم چونه بزنم تا بخشی از کارِ آسون اما زمان‌بر و ملال‌آور را از دوش من بردارند که رئیسم گفت پررو نشو دیگه! اصلاً این که نمی‌خواهیم تو ما رو ترک کنی واسه اینه که دیدیم حتّی بخشهای ملال‌اور کار را هم با متّه‌ات می‌نوازی😒
December 9, 2025 at 5:22 PM
از خدایان که پنهان نیست، از شمایان چه پنهان، طاق و رواق مدرسه‌مان را خععععلی دوست دارم. داغ داغ، پیش از مراسم چانه‌زنی
December 9, 2025 at 10:53 AM
دست‌پختم رژیم‌سوزه💅
پر عقاب آفت جان عقاب شد 🫠
December 8, 2025 at 11:54 AM
تازه فردا هم تعطیله و من تو خونه بی‌اغراق جز خوردن و خوابیدن هیچ فعالیت دیگه‌ای ازم برنمی‌آد. خعععلی ملولم خعععلی
December 7, 2025 at 1:14 PM
مهمترین خطای سیستم دفاعیِ ذهن بعد از رنج بزرگ و آسیب شدید و اندوه ژرف توسل به این فریب است که خب حالا دیگر تو تمام سهمت را از گزند روزگار دریافت کرده‌ای و دستکم می‌توانی دل خوش کنی که دیگر غمی از نو، غمی سهمگین‌تر نخواهد آمد به مبارک‌بادت!
November 9, 2025 at 1:29 PM
اینقدر خودم با آدما کاری ندارم که وقتی خبر می‌شم کسی جایی حتّی بدگویی کرده ازم، لطف و عنایت حسابش می‌کنم :)))))) :((((((((
November 2, 2025 at 7:06 PM
امروز قراره برا همخونه‌ایم ناهار خورش کرفس بپزم. پرونده ترجمه‌ را بالأخره ببندم و بعد از مدتها بروم دوباره کنار آرنوی باشکوه راه برم. اگر اندوه خانه‌زادم نبود برنامه پرنامه‌ی خوشدلانه‌ای بود
November 2, 2025 at 8:07 AM
ز بهر تیرگیِ🌃 مرا رفیق 🛋️

ز بهر روشنیِ🖤 مرا ندیم📘
November 1, 2025 at 9:11 PM
لی‌لی به لالایم گذار.
November 1, 2025 at 11:13 AM
خرگه مه یا چنان که در ولایت ما گویند: آغل بستن ماه.
October 31, 2025 at 5:03 PM
میان خورشیدهای همیشه زیبایی تو لنگری است.
October 31, 2025 at 12:55 PM
این دخالت هوش پلاستیکی در همه‌ی فایل‌ها و فولدرها و ابزارهای آدم که من باشم واقعاً به قدر خانم تامسون خشمگینم کرده و می‌کنه.
October 31, 2025 at 10:04 AM