ببین حرفت خیلی درسته. ولی در همین مورد غزه من همچنان همکارهای خیلی خوب اروپایی و آمریکایی دارم که سمت درست هم هستن. خیلی تعدادشون کمه، خط قرمز من هم انقدر پررنگه که ترجیح میدم در این مورد با ملت حرف نزنم وگرنه دعوای جدی میشه. ولی چون آدم حسابی هم می‌شناسم، هنوز سر این چیزها گیج و سردرگم میشم!

راستش درس زندگی گرفتم هیچ وقت فکر نکنم خوب بوده، انقدر که نتایج عجیب دیدم. فقط بگم اگر شغلی بعد از مصاحبه کنسل نشده، من بعدش همیشه یا آفر گرفتم یا دوم شدم 😁
این شغله خیلی هم برام مهم نیست، فقط در رو به اروپا رفتن باز می‌کنه.

آخ چه قشنگن این‌ها!

دقیقا سؤال من 🤣🤣🤣
دست بالا کنید ببینیم دیگه کی هم‌زمانه؟

مرسی مرسی. آره دارم سعی می‌کنم زود بخوابم که زود بیدار شم. ویش می لاک :**

این بچه فقط فقط فقط یک غذا بهش می‌سازه، هر تغییر کوچیک هم حالش رو بد می‌کنه. حالا تغییر غذا باشه، دارو باشه، هر چیزی. خیلی دلم براش می‌سوزه :(
امیدوارم حال سگ تو دیگه خوب باشه و مشکل حل شده باشه.

ممنون عزیزم. امیدوارم :**

حسم واقعا همینه. خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم شاید بچه حتی راحت‌تر باشه، چون از یک وقتی به بعد راه ارتباطی یاد می‌گیره و می‌تونه بگه کجاش درد می‌کنه. این‌ها رو باید مدام کشف رمز کرد :((. بعد از چند روز که این بی‌قرار بود و من هی فکر می‌کردم درد پاش بیشتر شده امروز فهمیدم تهوع هم داره. به کمک ج‌پ‌ت! شرم بر دکترش!!!

:***

مرسی فر جانم. الان با ج‌پ‌ت دوزاریم افتاد ممکنه کنار درد زانو مشکل گوارشیش هم بدتر شده باشه. چون اصولا باید روی رژیم خاص باشه، و تک‌تک مسکن‌ها به تنهایی تهوع و دل‌درد ایجاد می‌کنن. با هم که جمع شده لابد کلی مشکل رو بدتر کرده. حالا فعلا بهش داروی ضد تهوع که قبلا تجویز شده بود دادم ببینم بهترش می‌کنه یا نه.

مرسی لولا جانم. واقعا نمی‌خوام قیاس کنم ولی این حسم به این بچه شبیه‌ترین حسیه که ممکنه در زندگیم به مادری داشته باشم، و خیلی حس عجز می‌کنم که نمی‌تونم بهش کمک کنم. این بچه‌ها هم واقعا بلد نیستن درد رو نشون بدن و تمام وقت باید با سعی و خطا حدس بزنی کجاشون چی شده...

مرسی بهار. ۲.۵ سال گذشته من له شدم. ۱.۵ سال جنگیدم که این سگ مریضه و بیشتر از ده بار دکتر رفتیم تا بالاخره تشخیص گرفت. حالا هم که تشخیص داره برای درمانش خیلی تلاش نمی‌کنن، یا یادشون میره بچه مشکل گوارشی داره، نمی‌تونه این همه دارو رو با هم تحمل کنه. سر هر چیز هم باید کلی التماس کنم تا جواب بدن...

امروز صبح تو خیابون سرفه کرد، بعد اتفاقی دیدم که زیر دست‌هاش چند قطره خون بود. من از صبح دارم مثل بید می‌لرزم که نکنه این وقتی سرفه کرده خون بالا آورده؟! ممکنه خیلی اتفاقی بوده باشه. من همون جا خم شدم بند کفش رو ببندم که قطرات خون رو دیدم. ولی ترسش مدام باهامه که درد مخفی داشته باشه و من ندونم :(((

من ماه‌هاست که کابوسم این شده این بچه با گوارش ضعیفی که داره از خوردن این همه مسکن روی هم زخم معده بگیره، که اثر جانبی اصلی این داروهاست. می‌تونن کلیه و کبد رو هم از کار بندازن. چند روز دیگه آزمایش خون میده خیالمون بابت این چیزها راحت بشه.

عزیزکم. مطمئنم همه چیز به خیر می‌‌گذره و چند روز دیگه میای از رسیدنشون خبر میدی :****

نازنین جونم :***
یاد این من رو خندوند، شاید خودت هم با این نیشت باز بشه: اینکه پشمک نیمه‌شب‌ها بیدار میشه میره پیش مامانت بخوابه و تو لجت می‌گیره که بچه رو دوهوایی می‌کنه :)***

البته که برای فرار از این کشور هی دارم برای موقعیت‌های پایین‌تر و موقت‌تر اپلای می‌کنم، که خود این هم اضطراب خیلی زیاد ایجاد کرده که نکنه دارم از چاله در میام که بیفتم تو چاه؟

آخ جون برم چک کنم. مرسی.

مرسی نازنین :**

این مرد. به این معنی که نبودنم خیلی اذیتش می‌کنه و این رو نمی‌تونم تحمل کنم.