Zahra
tabrizi-zahra.bsky.social
Zahra
@tabrizi-zahra.bsky.social
Feminist Particle physicist, book lover
She/Her
سرمای شدید رو به دستکش‌های جدید تبدیل کردم، باشد که مورد قبول درگاه حق افتد :))

بله، کلی خرابی داره. نخ هم وسط کار تموم شد و مثل مداد‌رنگی شده. ولی خیلی دوستشون دارم :))
December 6, 2025 at 12:49 AM
دیروز در اقدامی ناگهانی از یه‌ریزه پس‌اندارم تمام بدهی‌های کارت‌های اعتباریم رو دادم بلکه اضطرابم آرام‌تر شه. الان اپ رو باز کردم و از دیدن چنین تصویر زیبایی بسیار شاد شدم. می‌میرم تا باز پس‌اندار کنم، ولی در عوض آرام‌تر شدم. آخیش :)))
November 30, 2025 at 1:22 AM
این فرزندم جدیدا خیلی بغلی شده. بعد تنهاخواه هم هست و بهش بر می‌خوره اگر هم‌زمان سگ هم توجه بخواد. اون خرس گنده هم هشت برابر این هیکل داره ولی از این می‌ترسه و وقتی این میاد روی تخت ترجیح میده فرار کنه 🤦‍♀️🤦‍♀️
هر روز کمدی دارم از دست این‌ها …
November 27, 2025 at 1:49 AM
دلم از الان خیلی برای بچه‌هام تنگه، مخصوصا سگ. ولی وقت خداحافظی که از کنار سگ‌دوست‌های جدیدش صداش کردم بیاد پیشم، اومد ولی اول رفت‌‌ پیش مهدکودکی که اون نازش کنه. خیالم راحت شد که از اونجا خاطره بد نداره و خوشحاله. الان اون تمام تمرکزش اینه: سگگگ سگگگ سسسسگگ سگگگگ هووورااااا🤣🤣
(بچه و دوست‌هاش جاهای مختلف)
November 16, 2025 at 5:25 PM
برای اینکه بچه یه وقت لیز نخوره و پاهاش بیشتر درد نگیرن کل خونه رو فرش کردم، مثل مسجد. بعد انقدر رو اعصابمه که خودم وقتی خونه‌ام فقط تو اتاق خواب یا آفیس می‌مونم که این فاجعه جلو چشمم نباشه 😢
November 13, 2025 at 11:12 PM
جلسه‌ام طول کشیده. تو پارکینگ خونه تو ماشین وصلم به جلسه، از اون طرف هی بچه رو دید می‌زنم که نکنه از دیر کردن من نگران بشه؟ فعلا که آروم خوابیده. اگر الان برم تو از سر و کولم بالا میره و نمی‌تونم دیگه از جلسه چیزی بفهمم (نه که حالا خیلی هم دارم توجه می‌کنم 🤣)…
November 13, 2025 at 11:04 PM
حالا خودم هم نمی‌دونم چرا امشب شیر رو باز کردم و انقدر دارم اینجا درد دل سگی می‌کنم. کاش کوتاه بیام برم بچه رو بغل کنم، که خیلی قشنگ و نرم و گرم و مجمع هزاران خوبیه 😭😭😭
November 13, 2025 at 12:27 AM
بچه‌ام انقدر قشنگه که بعضی وقت‌ها از دیدنش اشکی میشم 😭😭😭😭😭
November 5, 2025 at 1:26 AM
در طول روز هی فرزندانم رو اینطوری دید می‌زنم خیالم راحت شه خوبن. خیلی هم دلم براشون تنگ میشه و مدام ساعت چک می‌کنم کی وقت خونه رفتن میشه.
November 3, 2025 at 8:52 PM
وورکشاپ تموم شد. امروز از رییس پرسیدم نظر بده چطور بود؟ گفت عالی عالی. گفتم نظر واقعی بده. گفت چند بار بگم، خوب بود دیگه. گفتم یعنی انتقاد نداری؟ گفت خودم انتظار نداشتم در این حد عالی پیش بره. تنها نظر اینه اون عکسی رو که موقع شام رسمی با تلسکوپ گرفتی با اسم خودت ثبت کن تو وبسایت :)))

عکس مذکور:
October 30, 2025 at 6:33 PM
چطور ممکنه دیگه نباشی؟ مگه قول نداده بودی قصه دوستیمون رو بنویسی؟ من چه دوست بدی بودم که این همه وقت از حالت نپرسیدم. نمی‌خواستم باور کنم خوب نیستی. هنوز هم باورم نمی‌شه …
October 15, 2025 at 11:19 PM
این هم وضعیت مایه وقتی از کار می‌رسم خونه. هر دو خیلی معترض شدن چرا چند ثانیه از ناز کردنشون دست کشیدم که با گوشی وصل شم به دوربین اون طرف و این عکس رو بگیرم :))
October 9, 2025 at 10:20 PM
ممنون آزاده جان. قصه خیلی طولانی و مفصله. اینجا توضیح دادم. هم اینکه دقیقا تشخیص چیه، هم اینکه چرا ما هنوز درگیریم.
October 7, 2025 at 3:07 PM
داشتم از یک‌ فریم سریال محبوبم عکس می‌گرفتم بفرستم برای دوستم* که موقع ادیت عکس تازه اون قیافه خر اون بالا رو دیدم 🤣🤣🤣🤣

*چون نتفلیکس اجازه نمی‌ده اسکرین‌شات بگیریم.
September 29, 2025 at 12:46 AM
تعداد صفر این‌ها به ریاله؟! 🤔🤣
ارزش کل وسایل خونه من از نصف ارزون‌ترین این کیف کمتره :))))
September 28, 2025 at 11:25 PM
چون حالم خوش نبود بدون بچه‌ها اومدم تو اتاق و در رو بستم‌ که یک کم تنها باشم. دیدم ازشون صدا نمیاد با دوربین چک کردم در چه وضعند. خرچه اول دید دوربین تکون می‌خوره اومد شکارش، خرچه دوم بست نشسته پشت در اتاق. انقدر از دیدنشون خنده‌ام گرفت حالم خوب شد :))))
September 26, 2025 at 2:19 AM
تشویقی‌هایی که این هفته برای سگم پختم: کوکی مرغ و سبزیجات، مینی‌کوکی ساردین و آرد جو، کوکی بلوبری و آرد بادام.

گربه خر لوس فقط تشویقی فروشگاهی می‌خوره و به دست‌پخت ننه‌اش پیف‌پیف می‌کنه.
September 19, 2025 at 2:06 AM
دارم از زور خواب می‌میرم و نه تنها یک، بلکه دو تا جلسه دیگه دارم تا روز کاری تمام بشه. خوشبختانه آخرین جلسه با منتور جون‌جونیمه، هدف جلسه هم غر زدنه در مورد رییس الانم :))))))) بدین صورت:
September 17, 2025 at 7:56 PM
صبح‌هامون بدان صورت آغاز میشه، غروب‌ها بدین‌ صورت می‌گذره.
September 14, 2025 at 12:37 AM
مربیش گفته این کارتون دوست داره، برای اینکه بتونه تو‌ خونه تنها بمونه بدون اینکه پنیک کنه باید براش کارتون ‌پخش کنم. این شده وضعیت. این یکی به شدت علاقمند، اون یکی رفته گرفته خوابیده 🤦‍♀️🤦‍♀️
البته من هم یک ساعت یک نفس پارس می‌کردم اینطور خسته می‌شدم.
September 3, 2025 at 4:40 PM
ویدئوی دیدار فرزندم بعد از شش هفته، ایف یو ور واندرینگ :))))

صدا نداره، ولی اون اوایل ویدئو خرچه بوی من رو حس می‌کنه و شروع می‌کنه به دویدن. بعد هم به دوستاش غرش می‌کنه که گم شن که تمامم مال خودش باشه :)))))
September 2, 2025 at 2:24 AM
ده دانه مونرو
دسته به دسته
با نظم و ترتیب
یک جا نشسته

پ‌ن: انقدر ذوق دارم نمی‌دونم از کدوم شروع کنم.
August 30, 2025 at 11:56 PM
وای چه همسایه‌های باحالی دارم. اگر من بودم دنبال ایمیل طرف نمی‌گشتم، بسته رو فقط می‌گذاشتم جلوی خونه طرف! برام جالبه که یک دور فیزیکی اومده، بعد دیده نیستم برگشته، اسمم رو گوگل کرده، ایمیل پیدا کرده که این رو بفرسته :)))))‌
August 30, 2025 at 8:12 PM
در انتهای ماه تولدم خودم رو به دسته‌ای دیگر از محبوباتم مهمان کردم:‌ آلیس مونرو عزیزم و یک عالمه از کتاب‌هاش.

پی‌نوشت: زکات علم اینکه می‌تونید از alibris.com کتاب دست دوم بخرید از فروشنده‌های مستقل، با قیمت‌های کم. هزینه‌ی پست جدا حساب میشه، ولی می‌ارزه. کیفیت چند ده کتابی که من ازشون خریدم همیشه خوب بوده.
August 21, 2025 at 9:12 AM
دارم ‌از دلتنگی سگم له میشم. دروغ چرا، انقدر که دلم برای این بچه تنگ میشه برای هیچ آدمی نمی‌شه (جز این مرد).
August 17, 2025 at 8:28 PM