واقعا، الان دیدم حالم بد شد 🤢

🤦‍♀️

یه اسم‌هایی هم می‌بینی بین‌شون که آدم میگه واقعا به کی دیگه میشه اعتماد کرد.

خیلی متاسفم 😞

😞😞😞

نه‌والا، منظورم از یک «شنبه»ای همین امروز ظهر بود. وگرنه‌که ما همین دور و بر شمائیم ولی اون ور مرز.

حالا برای وصال به محبوبم باید تا تخفیف ۴۰٪ صبر کنم چون قیمتش حقیقتا بالا بود.

نون‌ پنیر با گوجه‌فرنگی و خیار و چایی شیرین صبحانه محبوب منه.

بعد این لبخند‌های زورکی و اسمال‌تاک‌های لوس با آدم‌هایی که تو روز کاری هم حرفی باهاشون ندارم رو واقعا برنمی‌تابم. باز خداروشکر الکل هست، بلاهت فضا رو رقیق می‌کنه واسه آدم.

بعد هم که انقلاب مهسا و اون همه وجود نازنین که پرپر شدن.
پاییز ۹۸ در زندگی من نقطه‌عطف مهمی بود. غم و خشمی که اون روزها تو وجود من نشست، دیگه ازبین نرفت. شد یه حزن دائمی ته‌نشین شده، یه خشم و نفرت بی‌پایان از جمهوری اسلامی که هرازچندگاهی بالا میاد و متاصلم می‌کنه.

این بلوسکتون یادم انداخت که همسر سابقم بابت اینکه من به‌نسبت خودش خیلی کمتر مریض می‌شدم و اصولا بدن سالم‌تری داشتم بهم تیکه می‌انداخت و حس شرم می‌داد.