Mariam
algernon.bsky.social
Mariam
@algernon.bsky.social
استیو رو تقریبا هر فصل می‌خوان بکشن،دلشون نمی‌آد.‌ رابین و مکس و بابای بایرا و شاید ویل.
December 24, 2025 at 12:00 AM
کاش این دوستت، دوست من بود🫠
December 23, 2025 at 11:56 PM
من فک کنم اون اول نوشت که آره ما با این بچا بزرگ شدیم و دیدن این صحنه باورامونو فلان کرد و اینا بعد نوروزی هم اینو کوت کرد یا ادامه داد😅 (من‌ آی‌دی توییتر ایناشو یادم نمی‌آد. همون معلم ریاضی آینده‌سازان)
December 23, 2025 at 4:35 PM
آفرین. منم در جا یاد آریا افتادم و منتظر بودم ذکر شه ولی حسین نوروزی نبود، عطا صادقی بود.
December 23, 2025 at 5:44 AM
دید جلو چند تا دختر دبیرستانی،تصویر مرد ضعیف توسری خور از خودش داره به جا می‌ذاره.اینه که یه مکثی کرد و خیلی حماسی گفت بهشون گفتم از مادر نزاییده کسی که بتونه رو من دست بلند کنه.من خودم اصلا یارو رو ترکوندم.
غرض این که هی باید به خودم یادآوری کنم برا فرار از جایگاه قربانی،نرم بشینم پشت مینی بوس ثقفی.
December 21, 2025 at 9:58 AM
آره، اون که البته تکلیفش همه جور که توصیف کردین معلومه، دیدن اون آدمایی که نون و اعتبارشون نباید از مسیر قدرت‌نمایی و فلان برسه یه جور دیگه‌ایی منرجرکننده‌اس. من اسم چند تا ریاضیدان و فیزیکدانم دیدم🥲
December 20, 2025 at 5:49 PM
درست می‌گین بچه‌ها.من گوش نمی‌دادم و فک می‌کردم همه گوش نمی‌دن. من اون اعتماد به والدین رو نداشتم و با خواهر برادرامم چک کردم ببینم وضعیت اونا چیه ولی مثلا برادرم می‌گفت نه مام گوش می‌کردیم و مثالش این بود که تو ۵ سالگی نرفته بود تو عمق ۱۰ متری رودخونه بغل خونه شیرجه بزنه چون بابام گفت اونجا خیلی بچه مرده.
December 20, 2025 at 4:27 PM
دوستت بچه داره؟ گفتم آره. گفت تو دوست داری بچه‌ات همون بچگی تو رو تجربه کنه؟ گفتم معلومه که نه. بعد یهو فهمیدم چی شد.
سلام بر اون لحظه‌ایی که می‌فهمی چی رو اشتباه فهمیدی🫠
December 20, 2025 at 4:22 PM
سوال اون بحث این بود که اگه آدم دوباره به دنیا بیاد، بازم می‌خواد همون بچگی رو تو ایران داشته باشه یا نه. من گفتم آره، دوباره سوادکوه و بحث رفت جای بد. دیگه از این دوست قدیمم پرسیدم که چی تو حرفام راجع به سوادکوه و بچگی هست که آدما رو دفاعی و دلخور می‌کنه. دوستم یه سری تکون داد و خیلی خونسرد پرسید
December 20, 2025 at 4:22 PM
اگه منم می‌خوای بغل کنی باید بگم که مامان بابام جلوتر تو صفن:)) تو بزرگسالی می‌فهمم طفلیا شمشیرشون چوبی بود وبهم خوش گذشت تو بچگی واسه همین و شانسم این بود که با والدینی که می‌خواستن مدرن (رلتیولی دیگه) باشن تو روستا بزرگ شدم و اونا از هر دو سر موندن. من جدی می‌گم که مغزم بسته‌اس و اجازه رو درک نمی‌کنم.
December 20, 2025 at 4:06 PM
آره متوجه‌ام. می‌گم من اون تهدید مهدیدو بای‌پس می‌کردم و فک می‌کردم همه هم همینو می‌کردند😅
December 20, 2025 at 3:59 PM
بلوسک سارارو رو کاملا هایجک کردم🤣🤣😑
December 20, 2025 at 2:51 PM
ببین حالا من واقعا مغزم بسته‌است و قدرت تعمیم نداره تو این قضیه. همه‌اش فک می‌کنم مفهوم "اجازه" و اینا واسه قشر متوسط و اینا نبوده و واسه اون قشریه که با چوب و کتک می‌بنده دست و پای بچه‌رو. (یعنی احتمالا سوالم درست فرموله نیست که جوابشو پیدا نمی‌کنم)
December 20, 2025 at 2:50 PM
از کجا می‌دونستین به تهدیداشون عمل می‌کردن؟و بلاخره اونا یه چیزی پیدا می‌کردند آدمو دعوا کنن دیگه.می‌خواستم ببینم عامل بازدارنده چی بوده واقعا؟حالا البته این جم نخوردنو اینا رو گفتی یادم اومد یه شاخه از فامیل مام معتقد به این بودن ولی چون اون جور "تحصیل‌کرده" و فلان نبودن،آدم می‌فهمید نظر بی‌خوده.
December 20, 2025 at 2:46 PM
من از فرصت استفاده کردم بیفتم دنبال جوابای سوالای خودم😅
December 20, 2025 at 2:13 PM
ببین مگه اون تذکر قبل و بعد مهمونی یه دستورالعمل مشترک نبود بین والدین اون سالا؟ من بعد این همه سال هنوز دیکود نکردم که چرا بچه‌ها گوش می‌دادن بهش. ضمانت اجراییش‌ چی بود؟ اگه گوش نمی‌دادین چی‌ می‌شد؟
December 20, 2025 at 2:12 PM