Aza
banner
sovanda.bsky.social
Aza
@sovanda.bsky.social
از فضولی فامیل بیزار :)))
الان یهو یه جوری شدم که انگار باید سینه‌م رو بشکافم،قلبم رو دربیارم و خلاص.
این تپش‌های ناگهانی طبیعی نیست.
بالاخره.
November 19, 2025 at 7:34 AM
هیت‌منشانه دارم روزهام رو سر می‌کنم.
November 18, 2025 at 3:17 PM
این کلمه برای من با هیچی تطهیر نمیشه.مگر یه چی.که اونم اینجا نمیشه نوشت.
خیلی بی‌غیرتم که با "بالاخره" دارم شوخی می‌کنم البته.این کلمه باید بشه نقطه عطف زندگی من.
November 18, 2025 at 12:10 PM
برم یه چای بخورم شاید بشوره ببره.
کاش بشوره اون کلمه رو.
November 18, 2025 at 12:09 PM
خیلی بی‌غیرتم که با "بالاخره" دارم شوخی می‌کنم البته.این کلمه باید بشه نقطه عطف زندگی من.
November 18, 2025 at 12:09 PM
اسنپ و تپسی هم می‌بینن عجله دارم هی دارن ایگنورم می‌کنن.بالاخره یکی راضی میشه که بیاد منو ببره تا مقصد.ولی دیر میشه.
بالاخره.
November 18, 2025 at 8:33 AM
امروز یهو رسیدم به یه آهنگ قری،ناخوداگاه دیدم دارم ریزریز قر میدم.من آدم شادیم.این همه غم زیادیه برام.
November 18, 2025 at 8:11 AM
واقعا گفت بالاخره.
خاک بر سرم که هنوز له نشدم زیر بار اون "بالاخره".
هزار تا بدبختی رو سرم ریخته ولی یه هفته است یه کلمه،یه جمله تو سرم هی می‌چرخه و لگد میزنه بهم."بالاخره که میام ت".
وای مگه میشه؟
November 17, 2025 at 8:00 PM
چقدر بی‌غیرت شدی آزاده جون.
هزار تا بدبختی رو سرم ریخته ولی یه هفته است یه کلمه،یه جمله تو سرم هی می‌چرخه و لگد میزنه بهم."بالاخره که میام ت".
وای مگه میشه؟
November 16, 2025 at 1:46 PM
هزار تا بدبختی رو سرم ریخته ولی یه هفته است یه کلمه،یه جمله تو سرم هی می‌چرخه و لگد میزنه بهم."بالاخره که میام ت".
وای مگه میشه؟
November 16, 2025 at 11:19 AM
امروز با حسادت یه پستی رو لایک کردم.حرص و حسادت،آمیخته به هم.
November 16, 2025 at 10:06 AM
هم داخلش،هم بیرونش خرابه بود.ولی تهش نور داشت.
ادااااااا.همش ادااا.
November 14, 2025 at 6:03 PM
هوا آلوده است.خیلی آلوده.
آب هم نیست.
حتی دیگه اونجای اتوبان مدرس هم قشنگ نیست.رو همه چی غباره.
آسمون بترک لطفا.
November 14, 2025 at 3:17 PM
طرف دالون بگرده،سر آفتابگردونامون.
کاش می‌شد اما نمیشه.
این مرام روزگار دیوثه.
November 13, 2025 at 8:15 PM
توییتر،اینستا،فیس‌بوک زو غیرفعال کردم.
از خود به کجا گریزم عزیزانم؟
November 13, 2025 at 8:11 PM
چرا یادم میره بیام اینجا؟خیلی خوبه که.
October 6, 2025 at 4:15 PM
من فقط بغضم این روزا.
October 6, 2025 at 4:09 PM
اینجا رو دوست دارم ولی هی یادم میره که بیام.کاش بقیه اپ‌ها رو هم یادم می‌رفت.
من بودم و یه نوکیا که فقط خانوادم بهم زنگ بزنن.
آدمها منو نومید کردن واقعا.چه چیزی قشنگ‌تر از این میتونه باشه که آهسته و آروم دوستت داشته باشن؟بعدهمونم به تخمت باشه.متاسفم برای خودم واقعا.
September 15, 2025 at 9:58 AM
چرا نمی‌تونم حرفم رو بزنم؟
February 28, 2025 at 4:13 PM
خیلی تنها و طفلکیم.
August 26, 2023 at 5:26 PM
لعنت به تابستون و گرما.
هنوز یه ماه و نیمش مونده لعنتی.
August 7, 2023 at 10:34 AM
دیگه تحمل گرما ندارم واقعا.
July 17, 2023 at 8:39 AM
ثرید رو هم راه انداختیم.
خب بعدش؟!
July 6, 2023 at 11:05 AM
یه شعر از محمد مختاری خوندم که خیلی خوب و وصف حال بود.

درون حنجره‌ام قارچ‌های زهر روییده‌ست
دهانم از خزه انباشته‌ست
و در نگاهم
آواز حسرتی‌ست
که استخوانم را می‌تکاند.
بتاب بر من ای آفتاب
بتاب
که تاب این همه‌ام نیست
ببار برمن ای ابر
ببار
که بردباری ویرانم کرده است.
July 2, 2023 at 7:47 PM
تو توییتر توییت می‌زدیم اینجا بلوس می‌زنیم یا چی؟!
July 2, 2023 at 6:40 PM