Samin
banner
saminghaedi.bsky.social
Samin
@saminghaedi.bsky.social
Reposted by Samin
دیروز روز قتل‌ محمد مختاری بود.
سه تا شعر ازش داریم تو دورهم شعر. صدای لی‌لا، مارال، ریحانه. هر سه‌شون هم خیلی خوب‌ خوندن شعرها رو.
با این‌ها و با صدای خودش که میگه «پس کجای لبت آزادم کند» و «آدمیزاد که خیک ماست نیستش» یادش می‌کنم امروز

on.soundcloud.com/SVc56updrnHl...
اگر چه نگاهت ممنوع است: محمد مختاری
دور هم شعر بخونیم؟ شعر همیشه برای من شبیه مرهم و پارچه‌ایه که رو زخم‌هام می‌ذارم. اگه شما هم التیامی در شعر خوندن پیدا می‌کنین گاهی، دعوتتون می‌کنم که اون شعر رو با من و دنبال‌کننده‌های این اکانت به
soundcloud.com
December 4, 2025 at 12:09 PM
رپ اسپاتیفای من آینه دقه. از روزی که داداشم رفته، یکسره رفتم روی فارسی و گریه.
چقدر تمام این مدت سلول به سلولم میخواست که ایران باشه. ولی خب فعلا تمام سهمم از ایران اشک، سوگ، فارسی، کلی خاطره و دردهای توی تنمه.
December 3, 2025 at 11:40 PM
بالاخره در آخرین تلاشم و در حالیکه کلی اشک ریختم که اگر داداشم بود حتما یه راهی پیدا میکرد، سه تا از قلمه ریحون ایرانی‌هایی که اسپری خورده بودن که ریشه ندن و در تمامی آزمایش‌های قبلی خشک شده بودن، حسابی ریشه دادن.
حالا هی نگاهشون میکنم اشک میریزم که داداشم نیست قربون ذکاوتم بره و باهم ذوق کنیم.
November 19, 2025 at 5:00 PM
وضعیت امنیت غذایی بخش قابل توجهی از افراد با نیازهای ویژه، اقشار کم‌درآمد و کودکان بیش از پیش به خطر افتاده. هر وری رو نگاه میکنی کران تا به کران غصه و بیچارگیه.
بچه اوتستیک تنها و بی‌پناه که پدر و مادر آزارگر داشت و ذوق داشت که در لیست اولویت فودبنک قرار گرفته با گریه میگفت فودبنک خالی شده و میترسه.
November 11, 2025 at 6:42 PM
امروز خیلی دلتنگم. همیشه باهم برای بچه‌ها ذوق میکردیم. اصلا گمونم این عشق عمیقم به بچه‌ها یادگار داداشمه.
از وقتی رفته بچه می‌بینم همونطور که قربون دست و پا و قد و قواره‌شون میشم، اشکم جاری میشه.
باز خوبه هالوین کسی دم خونه ما نمیاد وگرنه گمونم شادی شکلات گرفتن، کوفت این طفل معصوم‌ها می‌شد.
November 1, 2025 at 2:27 AM
این یارو کریپی کیه که بدون حتی یه بلوسک فقط داره فالو میکنه؟
خب میخوای حداقل یه اسمی، یه بلوسکی، یه چیزی…
حس کردم از اینهاییه که فقط اکانت میسازن برای چوب زدن زاغ سیاه دیگران و بالا پایین کردنشون.
September 11, 2025 at 10:24 PM
امروز فهمیدم سطح زبان انگلیسیم در خونه افت میکنه و بیشتر روی تنظیمات فارسی‌ام. از اونطرف وقتی بیرونم اگر بخوام فارسی حرف بزنم باید کلی چرتکه بندازم که عین این اینفلوئنسرها فارگیش حرف نزنم و خجالت‌زده نشم.
بلواسکای هم باز میکنم باز میرم روی تنظیمات فارسی.
این حجم همبستگی توانایی زبانیم با محیط ترسناکه.
September 5, 2025 at 4:55 PM
همه مناسبتها و تخفیف‌های عالم شدن آینه دقم. دیگه نیست که برام لینک بفرسته از چیزهایی که میدونست لازم دارم و تخفیف خوردن.
چرا هر روز که میگذره سخت‌تر میشه؟
September 2, 2025 at 7:01 AM
برادرم خیلی نسبت به حفظ محیط زیست، کم کردن زباله، بازیافت، استفاده از شیوه‌های نوین برای مدیریت منابع و… حساس بود. هر دونه‌ای رو هم میکاشت، در ظرفهای دور ریز بازیافتی پرورش میداد و حسابی رسیدگی میکرد، بعد هدیه میکرد یا در اقلیم مناسب و با هزار تحقیق و آماده‌سازی نهال نازپرورده برای محیط بیرونی، میکاشت.
August 27, 2025 at 3:23 AM
دیروز طوفان اومد و درخت کهنسال جلو پنجره در کمتر از پنج دقیقه یک سوم و در نهایت کچل شد.
امروز که رفتم بیرون از دیدن حجم درخت‌های شکسته قلبم گرفت.
اینجا انگار درخت‌ها در یک سطح دیگه‌ای مصیبت‌زده هستن. هر روز هم کمتر میشن😔
August 27, 2025 at 3:15 AM
شدت دلتنگیه غم که زیاد میشه و درد میشه می‌پیچه توی تنم، این بچه خرخر کنان و با مهربونترین نگاه عالم، آروم و صبور میاد میشینه توی بغلم و با بلندترین صدای ممکن و شدت تمام، خرخر میکنه. گاهی تا چند ساعت.
موندم این کهکشان عظیم عشق و مراقبت رو کجای اون نیم وجب تنشون جا میدن فسقلیهای قشنگ.
August 15, 2025 at 1:53 AM
هر زیبایی که می‌بینم، هر رگه‌ای از زندگی، جنبش، مهر، فرهنگ، تاریخ… یه سرگیجه عجیب میگیرم و مکیده میشم وسط یه خلاء بزرگ و بی‌پایان که حیرت‌انگیره و فکر میکنم آخه چطور ممکنه همه اینها رو از این پس بی همزاد قشنگم تجربه کنم؟
با اون گزارشهای پر جزییات تو مغزم چه کنم که حالا بار دل شدن؟
July 20, 2025 at 6:11 AM
دارم شعر گوش میکنم و حتی این کار همیشگی هم گره خورده با هزار خاطره، لبخند، نگاه، آغوش…
هزار خاطره و حس که تک تک اشک میشن و بیچارگی و حسرت…

چقدر دلتنگم.
چطور این دلتنگی رو تا ابد به دوش بکشم؟
July 18, 2025 at 9:54 PM
دلم میخواد زندگی در هر لحظه به پایان برسه و نومیدانه می‌بینم که کش میاد.
من چطور دارم دو هفته توی دنیایی نفس میکشم که قلب عزیز دلم توش نمی‌تپه؟
چطور این غم رو دو‌ هفته به دوش کشیدم و زیر بارش جون ندادم؟
July 10, 2025 at 1:58 AM
زنگ زدم خونه، داداش کوچیکه کنار نشسته بود و پس سرش معلوم بود، یه لحظه کوتاه شاد شدم، ذوق‌زده نگاه کردم و فکر کردم دارم داداش بزرگم رو می‌بینم. همه در کسری از ثانیه گذشت تا دیدمش.
در کسری از ثانیه باز خوشبخت بودم و بعدش دنیا با شدت بیشتری روی سرم آوار شد.
هرچی بیشتر فکر میکنم، کمتر نبودنش رو می‌فهمم.
July 9, 2025 at 5:59 PM
در هیات پوچی
خیره در هیچم
July 8, 2025 at 5:34 AM
در غیاب کلمه و در میانه سباهچاله فقدان چطور هنوز نفس میکشم؟!
July 1, 2025 at 6:17 PM
عبث‌ترین سوالی که این روزها آدمها احتمالا صرفا از سر عادت برای نشون دادن محبت و نگرانیشون ازم میپرسن: خوبی؟

و همیشه لحظه بعدش چقدر عجیبه.
June 29, 2025 at 5:05 AM
احساس کردم کمرم تا شد و شکست. بعد یادم اومد توی تمرین‌های سوماتیک کمر و پشت نشونه حلقه‌های حمایتی دور و نزدیک، نیاکان، طبیعت و پیوند عاطفیه.
کاش همه‌ش فقط یه کابوس توی خواب بود ولی میدونم که توی بیداریه.
June 27, 2025 at 2:51 AM
باز این دل تنگ و حجم منجمد هوا و آخوندی که همیشه در ابتدا، میانه، طول مسیر و انتهای همه مصیبتهای ما ایستاده.
June 27, 2025 at 1:05 AM
گوگل ویس برای تماس با ایران جواب میده؟ من مطمئن نیستم اصلا که اونور هم رنگ میخوره یا نه.
June 26, 2025 at 6:15 PM
چی شد که از نگذشتن از آزادی‌هاش برای مردم یهو تبدیل شد به خادم مسئول در پیشگاه ملت؟!
منم موافقم که راه رسیدن به آزادی از قلم گرفتن آزادی نمیگذره ولی اون حرفی که در اون بستر زد، حداقل بر اساس برداشت من سوای از این نکته بود و اشاره داشت به جایگاه، راحتی فردی و آمادگیش برای هزینه دادن احتمالی در هر سطحی
June 23, 2025 at 6:25 PM
روز دهمه. اون بعد خیلی قوی و بهینه‌م غالب شده، همونی که توی بحران‌های جدی همیشه فرمون رو دست می‌گیره.
لزوما نشونه خوبی هم نیست چون همیشه وقتهایی اینقدر بروز میکنه که خیلی زخمی‌ام و وضعیت فاجعه‌باره.
این بار ولی دلم به خیلی از آدمها و عشقشون گرمه.
دلم می‌خواست می‌تونستم هوای همه رو داشته باشم الان.
June 23, 2025 at 12:22 AM
وحشت من؟
اینکه اینها این مدت که التماس اجازه ساخت سلاح هسته‌ای داشتن، در واقع در حال مقدمه‌سازی بودند برای پرده‌برداری از شاهکاری که به خاطرش زندگی همه‌مون رو به فنا دادن.
تنها چیزیه که تهدیدهای الانشون رو توجیه میکنه و واقعا خدا* به داد جهان و جهانیان برسه اگر اینها چنین چیزی در دست و بالشون باشه.
June 22, 2025 at 5:40 AM
حتی پیام شهرام شب‌پره هم صلح‌آمیزتر و انسانی‌تر از موضع‌گیری برندگان صلح نوبلمون بود.
در حدود دانش و تجربه زیسته‌ش، مردمی، منصفانه ‌و در جهت همگرایی موثر در بحران. بدون اینکه آب به آسیاب ج.ا بریزه.
June 21, 2025 at 1:05 AM