Roonak Faraji
banner
rfaraji.bsky.social
Roonak Faraji
@rfaraji.bsky.social
روزنامه‌نگار | شاعر


جهان را به شاعران بسپارید؛ دیوارها فرو می‌ریزد.
هرچی تاریکی رو بیشتر می‌بینم
نور برام خالص‌تر میشه…
November 25, 2025 at 12:36 AM
می‌گویند گربه‌ها برمی‌گردند اگر دوستت داشته باشند…
اما من هر روز با قلبی خالی‌تر می‌فهمم که شاید فقط به خواب‌هایم برمی‌گردد.
November 2, 2025 at 10:58 PM
نتوانستم آواز بخوانم
‏بوسیدمت و عشق
‏با خونی از من سرازیر شد
October 30, 2025 at 11:49 PM
یک‌باره ترس برم داشت
افتاده باشى از سر ديوار
خم شدم بگیرم
ديدم
خوشه خوشه آويخته‌اى
October 12, 2025 at 2:27 PM
از خودم شرمنده شدم وقتی فهمیدم زندگی یک جشن بالماسکه‌ بود در حالی که من با چهره واقعی‌ام در آن شرکت کرده بودم
September 27, 2025 at 8:28 PM
کشور من اینه؛
‏یه سرباز هیجده ساله‌ی اهل شوخی و زندگی که مثل پاکت‌های شیر زیر گلوش نقطه چین کشیده و زیرش نوشته:
‏از این جا ببُرین حروم‌لقمه‌ها…

‏یا شاید کشور من اون نوشته روی درختی هست که میگه:
‏!I'm still alive
September 21, 2025 at 1:44 AM
خون در زمین فرو نرفت.
‏روی زمین پخش شد.
‏از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد.
‏هر کس آن را می‌دید
‏می‌فهمید جایی بی‌گناهی را کشته‌اند.

‏• شاهرخ مسکوب
September 17, 2025 at 12:20 AM
همه آرزوى دل را به تبسمى برآور

همه رنج هاى جان را به كرشمه اى دوا كن

🌱🐈
September 15, 2025 at 1:49 AM
همش به خود می‌گویم در جهانی به این تاریکی گذاشتن شعر، داستان، خاطرات، نامه‌ها و فیلم‌ها می‌تواند چه دردی را دوا کند؟ اصلا آیا مرهمی هست؟
ای کاش پر پرنده‌ای بودم که خنکای آسمان را به هنگام پرواز حس می‌کند...
ای کاش در کنگرهٔ صورتی گل‌ها مکانی داشتم و از جهان انسان‌ها دور بودم...
August 3, 2025 at 5:31 PM
من از زمانی که او دوستم دارد به چشم خود ارجمند می‌آیم.

-گوته: رنج‌های ورتر جوان
August 1, 2025 at 12:05 PM
وقتی فریاد می‌زنیم: زن، زندگی، آزادی

یعنی پایان سلطه‌ی قیم‌مآبانه و آغاز زیستنی آگاهانه بر پایه‌ی کرامت، عدالت و انتخاب.
July 27, 2025 at 9:04 PM
«و به یاد می‌آورد ابلهانی را که با سر دادن خنده می‌گفتند این جنگ نمایشی بیش نیست و گلوله‌های دشمن چنان نرم‌اند که مثل گلابی پخته وا می‌روند.

و حالا اوست ایستاده در برابر انبوهی از نعش‌های همین ابلهان که هر یک در حال خندیدن با یکی از همان گلوله‌های بی‌قدر برای همیشه مرده‌اند»…
July 11, 2025 at 1:16 PM
شما درست می‌گویید!
زدن زندان اوین نمادین بود.
بله؛ نماد مردمی که هم‌زمان که زندانی‌ حکومت داخلی‌اند، زیر بمب و آتش دشمن خارجی‌اند…
June 23, 2025 at 8:51 PM
«خودش در خودش روی خودش تف انداخت»

‏- ابراهیم گلستان (آذر، ماه آخر پاییز)

‏ما هم روی تو که با توهمات و رویاهای ابلهانه‌ات، مردمان این سرزمین را بی‌آینده کردی، تف می‌اندازیم.
June 22, 2025 at 8:30 AM
ترسناک‌تر از صدای موشک و پدافند
قطع شدن ارتباط‌ با عزیزانمون داخل ایران….
June 19, 2025 at 3:03 PM
یک بار به دنیا اومدیم و هزار بار مُردیم…

🫂💔
June 17, 2025 at 4:32 AM
به کودکانم نگفتم
که جنگ چیست،
فقط گفتم:
وقتی آسمان قرمز شد،
زیر میز قایم شوید.
June 15, 2025 at 11:48 PM
من اندوهگین نیستم
‏من اندوه جهانم
‏در سینه‌ام سرزمینی‌ست که می‌گرید

.
.
مجاهد کورکور اعدام شد..
June 11, 2025 at 7:09 AM
بازآ بازآ هرآن‌چه هستى باز آى
گر كافر و گبر و بت پرستى باز آى
اين درگه ما درگه نااميدى نيست
صدبار اگر توبه شكستى باز آى

April 14, 2025 at 1:51 PM
می‌دانی وطن چیست؟
‏وطن یعنی این که
‏نباید همه این اتفاق ها می‌افتاد...
غربت با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف…
که ماه با کتان
که سکته‌ی قلبی با ناظم حکمت.
April 12, 2025 at 4:32 PM
غربت با من همان کار را می‌کند
که موریانه با سقف…
که ماه با کتان
که سکته‌ی قلبی با ناظم حکمت.
April 11, 2025 at 11:17 PM
تنفر از استبداد کافی نیست،
.
.
.
باید عاشق آزادی هم بود
April 8, 2025 at 11:19 PM
در تکاپوی انتشار دست‌خط و چت و اثبات رفاقت،
این از آن پیشی می‌گیرد در «تلاش برای منصرف کردنش از خودکشی»…
کسی برایش میز می‌چیند، دیگری شعر می‌نویسد.
آخ دریغ از هم‌دلی در روزهایی که کمک می‌خواست، هم صحبت می‌خواست، دارو می‌خواست، کار می‌خواست…
می‌خواست و هیچ‌کس نمی‌شنید

تا رفت
کامران را می‌گویم
کارگر کتاب فروش
April 8, 2025 at 6:00 PM
Reposted by Roonak Faraji
The Pause
November 27, 2024 at 3:13 AM
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه‌ی غیبم دوا کنند!
March 24, 2025 at 7:32 PM