جهان را به شاعران بسپارید؛ دیوارها فرو میریزد.
نور برام خالصتر میشه…
نور برام خالصتر میشه…
اما من هر روز با قلبی خالیتر میفهمم که شاید فقط به خوابهایم برمیگردد.
اما من هر روز با قلبی خالیتر میفهمم که شاید فقط به خوابهایم برمیگردد.
بوسیدمت و عشق
با خونی از من سرازیر شد
بوسیدمت و عشق
با خونی از من سرازیر شد
افتاده باشى از سر ديوار
خم شدم بگیرم
ديدم
خوشه خوشه آويختهاى
افتاده باشى از سر ديوار
خم شدم بگیرم
ديدم
خوشه خوشه آويختهاى
یه سرباز هیجده سالهی اهل شوخی و زندگی که مثل پاکتهای شیر زیر گلوش نقطه چین کشیده و زیرش نوشته:
از این جا ببُرین حروملقمهها…
یا شاید کشور من اون نوشته روی درختی هست که میگه:
!I'm still alive
یه سرباز هیجده سالهی اهل شوخی و زندگی که مثل پاکتهای شیر زیر گلوش نقطه چین کشیده و زیرش نوشته:
از این جا ببُرین حروملقمهها…
یا شاید کشور من اون نوشته روی درختی هست که میگه:
!I'm still alive
روی زمین پخش شد.
از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد.
هر کس آن را میدید
میفهمید جایی بیگناهی را کشتهاند.
• شاهرخ مسکوب
روی زمین پخش شد.
از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد.
هر کس آن را میدید
میفهمید جایی بیگناهی را کشتهاند.
• شاهرخ مسکوب
همه رنج هاى جان را به كرشمه اى دوا كن
🌱🐈
همه رنج هاى جان را به كرشمه اى دوا كن
🌱🐈
ای کاش پر پرندهای بودم که خنکای آسمان را به هنگام پرواز حس میکند...
ای کاش در کنگرهٔ صورتی گلها مکانی داشتم و از جهان انسانها دور بودم...
ای کاش پر پرندهای بودم که خنکای آسمان را به هنگام پرواز حس میکند...
ای کاش در کنگرهٔ صورتی گلها مکانی داشتم و از جهان انسانها دور بودم...
-گوته: رنجهای ورتر جوان
-گوته: رنجهای ورتر جوان
یعنی پایان سلطهی قیممآبانه و آغاز زیستنی آگاهانه بر پایهی کرامت، عدالت و انتخاب.
یعنی پایان سلطهی قیممآبانه و آغاز زیستنی آگاهانه بر پایهی کرامت، عدالت و انتخاب.
و حالا اوست ایستاده در برابر انبوهی از نعشهای همین ابلهان که هر یک در حال خندیدن با یکی از همان گلولههای بیقدر برای همیشه مردهاند»…
و حالا اوست ایستاده در برابر انبوهی از نعشهای همین ابلهان که هر یک در حال خندیدن با یکی از همان گلولههای بیقدر برای همیشه مردهاند»…
زدن زندان اوین نمادین بود.
بله؛ نماد مردمی که همزمان که زندانی حکومت داخلیاند، زیر بمب و آتش دشمن خارجیاند…
زدن زندان اوین نمادین بود.
بله؛ نماد مردمی که همزمان که زندانی حکومت داخلیاند، زیر بمب و آتش دشمن خارجیاند…
- ابراهیم گلستان (آذر، ماه آخر پاییز)
ما هم روی تو که با توهمات و رویاهای ابلهانهات، مردمان این سرزمین را بیآینده کردی، تف میاندازیم.
- ابراهیم گلستان (آذر، ماه آخر پاییز)
ما هم روی تو که با توهمات و رویاهای ابلهانهات، مردمان این سرزمین را بیآینده کردی، تف میاندازیم.
قطع شدن ارتباط با عزیزانمون داخل ایران….
قطع شدن ارتباط با عزیزانمون داخل ایران….
🫂💔
🫂💔
که جنگ چیست،
فقط گفتم:
وقتی آسمان قرمز شد،
زیر میز قایم شوید.
که جنگ چیست،
فقط گفتم:
وقتی آسمان قرمز شد،
زیر میز قایم شوید.
من اندوه جهانم
در سینهام سرزمینیست که میگرید
.
.
مجاهد کورکور اعدام شد..
من اندوه جهانم
در سینهام سرزمینیست که میگرید
.
.
مجاهد کورکور اعدام شد..
گر كافر و گبر و بت پرستى باز آى
اين درگه ما درگه نااميدى نيست
صدبار اگر توبه شكستى باز آى

گر كافر و گبر و بت پرستى باز آى
اين درگه ما درگه نااميدى نيست
صدبار اگر توبه شكستى باز آى

وطن یعنی این که
نباید همه این اتفاق ها میافتاد...
که موریانه با سقف…
که ماه با کتان
که سکتهی قلبی با ناظم حکمت.
وطن یعنی این که
نباید همه این اتفاق ها میافتاد...
که موریانه با سقف…
که ماه با کتان
که سکتهی قلبی با ناظم حکمت.
که موریانه با سقف…
که ماه با کتان
که سکتهی قلبی با ناظم حکمت.
.
.
.
باید عاشق آزادی هم بود
.
.
.
باید عاشق آزادی هم بود
این از آن پیشی میگیرد در «تلاش برای منصرف کردنش از خودکشی»…
کسی برایش میز میچیند، دیگری شعر مینویسد.
آخ دریغ از همدلی در روزهایی که کمک میخواست، هم صحبت میخواست، دارو میخواست، کار میخواست…
میخواست و هیچکس نمیشنید
تا رفت
کامران را میگویم
کارگر کتاب فروش
این از آن پیشی میگیرد در «تلاش برای منصرف کردنش از خودکشی»…
کسی برایش میز میچیند، دیگری شعر مینویسد.
آخ دریغ از همدلی در روزهایی که کمک میخواست، هم صحبت میخواست، دارو میخواست، کار میخواست…
میخواست و هیچکس نمیشنید
تا رفت
کامران را میگویم
کارگر کتاب فروش
باشد که از خزانهی غیبم دوا کنند!
باشد که از خزانهی غیبم دوا کنند!