Negar
banner
negarmirzaie.bsky.social
Negar
@negarmirzaie.bsky.social
Radical Feminist
می‌پرسی :«خوبی؟»
آخر ، عزیزکِ نامهربانم ، آمدیم و من "آری" گفتم ؛
تو که سعدی می‌خوانی ، یعنی رنگِ رخساره‌ام در نگاهِ مشاهده‌گرت "خوب" می‌آید ؟
May 18, 2025 at 7:25 PM
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش ...
کی روی ؟ ره ز که پرسی ؟ چه کنی ؟ چون باشی؟

«حافظ»
May 11, 2025 at 11:18 AM
اگر روزی از خاورمیانه پرسیدند بگو :
خاکی بود که افغانش به ایران می‌گریخت
ایرانی‌اش به ترکیه
تُرکش به سرزمین سبزها و بورها...
که رفتن‌های ما هجرت نبود ، گریز بود .
سفر نکردیم ، کوچانده شدیم .
بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم .
از خفّت به بی‌وطنی !

«سلمان امین»
May 7, 2025 at 3:32 PM
دیگر کلمه نبود که می‌گفت ؛
تاریکی بود که تراوش می‌کرد ...
May 7, 2025 at 3:23 PM
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین ؟
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت ؛ منم بهر تو غمخوارترین !
چه دل آزارترین شد ...
چه دل آزارترین ...

«فریدون مشیری»
May 6, 2025 at 8:58 AM
I did not unzip my chest to every kind of hurt , and stagger back , wounded and alive , just to hear you call me weak for trying .
You are a language I am no longer fluent in but still remember how to read.

«Wrong side of a fistfight»
«Ashe Vernon»
April 10, 2025 at 7:13 PM
دوست داشتنش بسیار آسان می‌نمود ، به سان سرکشیدن کاسه‌ای آب خنک در استسقاء ظهری تابستانی در کویر .
April 7, 2025 at 1:33 PM
أنت أجمل شيء ینبض بقلبي کل ليلة .

تو قشنگ‌ترین چیزی هستی که هر شب در قلبم می‌تپد .

«محمود درویش»
April 5, 2025 at 1:50 PM
چی بگم ،
شاید روزی غبار غم برود و حالم خوش شود ...
اما این دود خاموشی که از شعله‌های جبر روی بودنم نشسته سنگین‌تر از چیزیه که به نظر میاد انگار که تمام خاورمیانه روی ذهنم آوار شده !
شاید نزار قبانی با دیدن من گفته :
خاورمیانه را به تقلید چشمان شرقی تو ساخته‌اند ؛ پرالتهاب ، اندوهگین ، خسته ، زیبا ...
April 5, 2025 at 8:41 AM
This is the way the world ends .
Not with a bang ،
but a whimper .

«T. S. Eliot /The Hollow Men»

دنیا این‌گونه به پایان می‌رسد .
نه با انفجاری مهیب ،
بلکه با ناله‌ای .

«تی.اس.الیوت/مردان پوک»

(نه با یک فریاد که با یک آه ...)
April 5, 2025 at 8:25 AM
لأنك شديد الصبر ،
ظنوا أنك لا تشعر ...

چون صبرت زیاد بود ،
گمان کردند چیزی حس نمیکنی ...

«نجیب محفوظ»
April 5, 2025 at 8:04 AM
پناه به صفحه‌های ۴۰۰ تا ۵۰۰ طرف خانه سوان از جستجوی زمان از دست رفته پروست .
به بلاهت نادانسته و بدجنسی عمدی اودت و علاقه‌ی سوان به صداقت که از صداقت خوشش می‌آمد به همان گونه که از زن پا اندازی که بتواند او را از اسرار زندگی معشوقه اش با خبر کند ...
February 28, 2025 at 7:36 AM
افسردگی جلوی پروداکتیو بودنم رو گرفته و پروداکتیو نبودنم افسرده‌ترم می‌کنه!
محض خاطر جهنم شرط پایان حلقه‌اش هم تعریف نشده :(
این وسط افسردگی گیرایی سرد و ملال انگیزی به چهره‌ام می‌ده که رقت انگیز نیست ، خیال انگیزه ! دوستش دارم...
همه چی خاکستری تیره‌ی ماته ... با هاله‌ای از سورمه‌ای کدر .
February 27, 2025 at 5:56 PM
آخ امان از صفحه ی ۹۰ تا ۱۱۰ بیلی باد ملوان هرمان ملویل .
💔
February 27, 2025 at 5:00 PM
هر شب از سینه‌ی من تیرِ بلا می‌گذرد
تو چه دانی که برین سینه چه‌ها می‌گذرد ؟

«امیرخسرو دهلوی»
February 27, 2025 at 4:43 PM
عمیقاً دلم برای کتاب خریدن برای «خودم» تنگ شده اما حتی نمی‌خوام بهش فکر کنم ؛
پس حی علی الpdf ...
و
هر بار که یه کتاب pdf رو دانلود می‌کنم چیزی در من می‌میره .
نمی‌دونم ! شاید کمی اخلاق ، کمی احساس یا حتی کمی من ؛ خیلی‌ من ...
البته اگه چیزی از نگارم باقی مونده باشه .
So ... Be it !
February 22, 2025 at 9:54 AM
دوست دارم ورق‌پاره‌های روزمره‌‌ام رو توی فضای مجازی داشته باشه تا کاغذ.
این حشر از خود گویی و خزعبل نویسی رو باید یه جا تخلیه کنم که غبار ذهنم کمی فرو بشینه و مه سرسام از نگاهم زدوده بشه بلکه چیزهایی رو روی کاغذ بیارم که به سیاه کردن ورق بی‌ارزن.
شاید روزمره‌هام ننوشتنی و زرد هستن ، شاید هم خودم.
لذا چای!
February 22, 2025 at 9:43 AM
Black witch bitch curls mood on ✅

در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
«حافظ»
February 20, 2025 at 6:16 PM
کالثلج الاول انت
‏تسعدنی دون ان تشعر .

مانند اولین برفی
‏بی‌ آنکه بدانی ، خوش‌حالم می‌کنی .
February 19, 2025 at 12:28 PM
برای داشتن ارتباطات انسانی وسیع و زندگی جمعی تمام وقت آفریده نشده‌ام .
دوست دارم به نیچه و شوپنهاور چنگ بزنم اما چه کنم که هگل و ارسطو نهیب می‌زنن . 😂
شاید حتی بشه سارتر و کامو رو به آغوش بکشم .
"Dead philosophers make good companions."
February 16, 2025 at 8:25 PM
در هر شکن زلف گره گیر تو دامیست
این سلسله یک حلقه‌ی بیکار ندارد...
«صائب تبریزی»
February 13, 2025 at 11:13 AM
باد ما را با خود خواهد برد
در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره‌ی ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را می‌شنوی؟
«فروغ فرخزاد»
February 13, 2025 at 10:08 AM
یه چایی دم کردم سخنگو !
عطر ، طعم و رنگش با آدم آن می‌کنه که شمس با مولانا کرد ...
February 5, 2025 at 8:37 PM
به حافظ مشغول بودم که حافظ رو بهم داد .
پسرک دوست داشتنی مشاهده‌گر ...

کارش وقت سحر از غصه نجاتم دادن بود :)
February 4, 2025 at 6:58 PM
مهم نیست چند بار گل صحرا رو ببینم ، این دو کلوز آپ هر بار چنگ می‌زنن به عمق وجودم ...

#desert_flower #waris
February 4, 2025 at 4:39 PM