آخر ، عزیزکِ نامهربانم ، آمدیم و من "آری" گفتم ؛
تو که سعدی میخوانی ، یعنی رنگِ رخسارهام در نگاهِ مشاهدهگرت "خوب" میآید ؟
آخر ، عزیزکِ نامهربانم ، آمدیم و من "آری" گفتم ؛
تو که سعدی میخوانی ، یعنی رنگِ رخسارهام در نگاهِ مشاهدهگرت "خوب" میآید ؟
کی روی ؟ ره ز که پرسی ؟ چه کنی ؟ چون باشی؟
«حافظ»
کی روی ؟ ره ز که پرسی ؟ چه کنی ؟ چون باشی؟
«حافظ»
خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت
ایرانیاش به ترکیه
تُرکش به سرزمین سبزها و بورها...
که رفتنهای ما هجرت نبود ، گریز بود .
سفر نکردیم ، کوچانده شدیم .
بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم .
از خفّت به بیوطنی !
«سلمان امین»
خاکی بود که افغانش به ایران میگریخت
ایرانیاش به ترکیه
تُرکش به سرزمین سبزها و بورها...
که رفتنهای ما هجرت نبود ، گریز بود .
سفر نکردیم ، کوچانده شدیم .
بگو از مرگ به آوارگی پناهنده شدیم .
از خفّت به بیوطنی !
«سلمان امین»
تاریکی بود که تراوش میکرد ...
تاریکی بود که تراوش میکرد ...
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت ؛ منم بهر تو غمخوارترین !
چه دل آزارترین شد ...
چه دل آزارترین ...
«فریدون مشیری»
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت ؛ منم بهر تو غمخوارترین !
چه دل آزارترین شد ...
چه دل آزارترین ...
«فریدون مشیری»
You are a language I am no longer fluent in but still remember how to read.
«Wrong side of a fistfight»
«Ashe Vernon»
You are a language I am no longer fluent in but still remember how to read.
«Wrong side of a fistfight»
«Ashe Vernon»
تو قشنگترین چیزی هستی که هر شب در قلبم میتپد .
«محمود درویش»
تو قشنگترین چیزی هستی که هر شب در قلبم میتپد .
«محمود درویش»
شاید روزی غبار غم برود و حالم خوش شود ...
اما این دود خاموشی که از شعلههای جبر روی بودنم نشسته سنگینتر از چیزیه که به نظر میاد انگار که تمام خاورمیانه روی ذهنم آوار شده !
شاید نزار قبانی با دیدن من گفته :
خاورمیانه را به تقلید چشمان شرقی تو ساختهاند ؛ پرالتهاب ، اندوهگین ، خسته ، زیبا ...
شاید روزی غبار غم برود و حالم خوش شود ...
اما این دود خاموشی که از شعلههای جبر روی بودنم نشسته سنگینتر از چیزیه که به نظر میاد انگار که تمام خاورمیانه روی ذهنم آوار شده !
شاید نزار قبانی با دیدن من گفته :
خاورمیانه را به تقلید چشمان شرقی تو ساختهاند ؛ پرالتهاب ، اندوهگین ، خسته ، زیبا ...
Not with a bang ،
but a whimper .
«T. S. Eliot /The Hollow Men»
دنیا اینگونه به پایان میرسد .
نه با انفجاری مهیب ،
بلکه با نالهای .
«تی.اس.الیوت/مردان پوک»
(نه با یک فریاد که با یک آه ...)
Not with a bang ،
but a whimper .
«T. S. Eliot /The Hollow Men»
دنیا اینگونه به پایان میرسد .
نه با انفجاری مهیب ،
بلکه با نالهای .
«تی.اس.الیوت/مردان پوک»
(نه با یک فریاد که با یک آه ...)
ظنوا أنك لا تشعر ...
چون صبرت زیاد بود ،
گمان کردند چیزی حس نمیکنی ...
«نجیب محفوظ»
ظنوا أنك لا تشعر ...
چون صبرت زیاد بود ،
گمان کردند چیزی حس نمیکنی ...
«نجیب محفوظ»
به بلاهت نادانسته و بدجنسی عمدی اودت و علاقهی سوان به صداقت که از صداقت خوشش میآمد به همان گونه که از زن پا اندازی که بتواند او را از اسرار زندگی معشوقه اش با خبر کند ...
به بلاهت نادانسته و بدجنسی عمدی اودت و علاقهی سوان به صداقت که از صداقت خوشش میآمد به همان گونه که از زن پا اندازی که بتواند او را از اسرار زندگی معشوقه اش با خبر کند ...
محض خاطر جهنم شرط پایان حلقهاش هم تعریف نشده :(
این وسط افسردگی گیرایی سرد و ملال انگیزی به چهرهام میده که رقت انگیز نیست ، خیال انگیزه ! دوستش دارم...
همه چی خاکستری تیرهی ماته ... با هالهای از سورمهای کدر .
محض خاطر جهنم شرط پایان حلقهاش هم تعریف نشده :(
این وسط افسردگی گیرایی سرد و ملال انگیزی به چهرهام میده که رقت انگیز نیست ، خیال انگیزه ! دوستش دارم...
همه چی خاکستری تیرهی ماته ... با هالهای از سورمهای کدر .
💔
💔
تو چه دانی که برین سینه چهها میگذرد ؟
«امیرخسرو دهلوی»
تو چه دانی که برین سینه چهها میگذرد ؟
«امیرخسرو دهلوی»
پس حی علی الpdf ...
و
هر بار که یه کتاب pdf رو دانلود میکنم چیزی در من میمیره .
نمیدونم ! شاید کمی اخلاق ، کمی احساس یا حتی کمی من ؛ خیلی من ...
البته اگه چیزی از نگارم باقی مونده باشه .
So ... Be it !
پس حی علی الpdf ...
و
هر بار که یه کتاب pdf رو دانلود میکنم چیزی در من میمیره .
نمیدونم ! شاید کمی اخلاق ، کمی احساس یا حتی کمی من ؛ خیلی من ...
البته اگه چیزی از نگارم باقی مونده باشه .
So ... Be it !
این حشر از خود گویی و خزعبل نویسی رو باید یه جا تخلیه کنم که غبار ذهنم کمی فرو بشینه و مه سرسام از نگاهم زدوده بشه بلکه چیزهایی رو روی کاغذ بیارم که به سیاه کردن ورق بیارزن.
شاید روزمرههام ننوشتنی و زرد هستن ، شاید هم خودم.
لذا چای!
این حشر از خود گویی و خزعبل نویسی رو باید یه جا تخلیه کنم که غبار ذهنم کمی فرو بشینه و مه سرسام از نگاهم زدوده بشه بلکه چیزهایی رو روی کاغذ بیارم که به سیاه کردن ورق بیارزن.
شاید روزمرههام ننوشتنی و زرد هستن ، شاید هم خودم.
لذا چای!
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
«حافظ»
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
«حافظ»
تسعدنی دون ان تشعر .
مانند اولین برفی
بی آنکه بدانی ، خوشحالم میکنی .
تسعدنی دون ان تشعر .
مانند اولین برفی
بی آنکه بدانی ، خوشحالم میکنی .
دوست دارم به نیچه و شوپنهاور چنگ بزنم اما چه کنم که هگل و ارسطو نهیب میزنن . 😂
شاید حتی بشه سارتر و کامو رو به آغوش بکشم .
"Dead philosophers make good companions."
دوست دارم به نیچه و شوپنهاور چنگ بزنم اما چه کنم که هگل و ارسطو نهیب میزنن . 😂
شاید حتی بشه سارتر و کامو رو به آغوش بکشم .
"Dead philosophers make good companions."
این سلسله یک حلقهی بیکار ندارد...
«صائب تبریزی»
این سلسله یک حلقهی بیکار ندارد...
«صائب تبریزی»
در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهی ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
«فروغ فرخزاد»
در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهی ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
«فروغ فرخزاد»
عطر ، طعم و رنگش با آدم آن میکنه که شمس با مولانا کرد ...
عطر ، طعم و رنگش با آدم آن میکنه که شمس با مولانا کرد ...
پسرک دوست داشتنی مشاهدهگر ...
کارش وقت سحر از غصه نجاتم دادن بود :)
پسرک دوست داشتنی مشاهدهگر ...
کارش وقت سحر از غصه نجاتم دادن بود :)
#desert_flower #waris
#desert_flower #waris