Mohsen Tahmasebi 🇺🇦
moh53n.bsky.social
Mohsen Tahmasebi 🇺🇦
@moh53n.bsky.social
Computer nerd, Agnostic,
Doomed by science.
moh53n.ir
بعد از ماه ها رفتم یک سرک در توییتر کشیدم و کلی سر دعوای ملت سر لوکیشن اکانت خندیدم.
وارپ، آبرو و شرف یک عده بدبخت رو بر باد داد :))
حالا بیا و به ملت حالی کن که هرکسی لوکیشن اکانتش خورده ایران، لزوما خط سفید نداره.
ولی نمیدونم کجاش عجیب بود که دست خیلی ها خط سفید باشه؟
November 23, 2025 at 11:40 PM
Reposted by Mohsen Tahmasebi 🇺🇦
October 20, 2025 at 3:31 PM
برای اولین بار حس میکنم اگر چند سال برمیگشتم عقب، مسیر دیگه ای رو در زندگیم میرفتم.
October 16, 2025 at 10:07 AM
روز های عجیبین.
October 16, 2025 at 9:21 AM
خستم رئیس.
October 6, 2025 at 6:45 PM
خانم پاییز، ما به خاطر شما مریضی رو هم تحمل کردیم.
میشه لطفا هوا سرد شه و بارون بیاد؟ از تابستون متنفرم و شما در بیرون کردنش کم‌کاری می‌کنید.
October 4, 2025 at 4:11 PM
خوشحالم که بعد از مدت ها باید بشینم و یک پروژه بزرگ به C بنویسم.
October 1, 2025 at 7:17 AM
بسه دیگه خسته شدم از مریضی.
September 30, 2025 at 5:45 AM
تنها مزیت اون روز ها برای من این بود که قدر زندگی و زندگی کردن رو بیشتر میدونم. وقتی یادم میاد چیو پشت سر گذاشتم، میفهمم که باید از زندگی کردن در این لحظه لذت ببرم، با تمام ترس ها و بالا و پایین هاش.
من توی سلول انفرادی بودم، جایی که برای من آخر دنیا بود.
وقتی گرفتنم، بیست ساعتی بود که بیدار بودم.
عصر توی سلول انفرادی از خستگی به خواب عمیقی رفتم و یکی از آروم ترین خواب های زندگیم رو دیدم. خواب دیدم اون بیرونم و کل این چند ساعت بازداشت، همش یک کابوس بوده. تا مغز استخون خوشحالی رو حس میکردم.
وقتی بیدار شدم و دیدم تو سلول انفرادیم، دنیا روی سرم خراب شد.
September 29, 2025 at 6:20 AM
هنوز که هنوزه، گاهی از ناکجا آباد وحشت روز های بازداشت میاد سراغم و پنیک اتک بهم دست میده.
ای کاش یک روزی، یک جایی دور از اینجا بتونم فراموشش کنم.
September 29, 2025 at 6:03 AM
روزی که نیازمند کار و پروژه بودم خبری نبود، الان که تا خرخره درگیرم، از زمین و زمان فرصت میریزه.
متاسفانه یا خوشبختانه همیشه ترجیح دادم برم یک جایی لنگر بندازم و طولانی بمونم.
September 28, 2025 at 1:46 PM
پاپ آپ های اپ اسنپ منو یاد پاپ آپ های دهه 80 میندازه که خیلی رو اعصاب بودن.
حتی من هم با این حجم نفهمیدن UX، میفهمم که چقدر بد و بی سلیقه اجرا شده این.
الان اون انیمیشن کُند ظاهر و بسته شدن پاپ آپ چیه؟ چرا آخه؟
September 28, 2025 at 8:09 AM
میخواستم غر بزنم که چرا بدنم انقدر ضعیفه، دیدم خودم باهاش خوب رفتار نکردم. انتظاری نمیشه داشت.
September 28, 2025 at 8:01 AM
امروز یکی از جادویی ترین روز های زندگیم بود.
September 27, 2025 at 5:40 PM
گاهی اوقات خودم از حجم immature بودنم در ارتباطات اجتماعیم شوکه میشم.
و چقدر ترسناکه که در تمام این سال ها، صرفا زیر فرش قایمش کردم.
September 27, 2025 at 3:26 AM
توییتر فارسی اگر عقاید اجتماعی منو میدونست، همونجا اعدام صحرایی ام می‌کرد.
September 26, 2025 at 10:02 PM
Unpopular opinion:
وقف کردن خود برای دیگری، یکی از خالص ترین راه های دوست داشتنه.
متاسفانه یا خوشبختانه هر روز بیشتر به این نتیجه میرسم که در دنیای واقعی ممکن نیست.
September 26, 2025 at 10:01 PM
امروز با دو تا از قدیمی های وب فارسی رفتم بیرون. خوش گذشت. از خاطراتشون گفتن و به این فکر کردم که ای کاش کتاب می‌نوشتن.
به نظرم تو حوزه تکنولوژی و IT ایران، واقعا تاریخ نگاری درستی صورت نگرفته و خیلی حیفه.
September 26, 2025 at 9:53 PM
چجوری بعضی آدم ها انقدر دوست داشتنی ان؟
September 26, 2025 at 5:07 AM
با سه روز تاخیر، درسم از شهریور این بود که با خودم مهربون تر باشم و خودم رو ببخشم.
خیلی وقت پیش باید خودم رو می‌بخشیدم، ولی جلوی ضرر رو هرجا بگیری سود کردی.
September 25, 2025 at 11:18 AM
از اسفند نان استاپ دارم پاره میشم. شاید قطع کردن دارو هام واقعا ایده خوبی نبود :))
September 25, 2025 at 11:04 AM
احمقانه ترین کار دنیا، انتظار برای چیزیه که وجود نداره.
September 25, 2025 at 8:56 AM
یه آقای سیبیلویی هست، هرچی تلاش میکنم باهاش دوست شم محلم نمیذاره :(
September 25, 2025 at 8:22 AM
September 24, 2025 at 9:33 PM
یک روزی بیدار میشم.
September 24, 2025 at 6:16 AM