lamahsa.bsky.social
@lamahsa.bsky.social
بزنم به تخته از اون گرداب به نظر میرسه خلاص شدم. ۴ ماه دیوانه شدم.
حالا با خیال راحت میتونم به کسالت زندگیم ادامه بدم.
September 21, 2025 at 7:35 PM
دوباره ریخت نحسش رو دیدم و حالا تا چهار روز دوباره تو سرم دعواست از دست اون آدم.
September 12, 2025 at 1:48 AM
حتا نظرات مخالف هم خیلی به فیلم پیرپسر احترام گذاشته بودن.
August 9, 2025 at 2:41 PM
اینجا در آسمان آبی یه سکوت و سکونی وجود داره که خیلی دوسش دارم ولی انگار لختم.
و نمیدونم با این لختی آشنام یا بیگانه.
August 8, 2025 at 2:37 PM
منم که یکی بهم بگم یادم رفت و فراموش کردم. و اون یاد رفتن مربوط به من باشه.
دیگه تماااااام رنج‌و‌مصیبت‌هام میاد جلوی چشمم.
August 8, 2025 at 2:31 PM
یکی از مشکلات بزرگ من در دوستی با یکی از دوستانم، درک متفاوتش از زمانه.
دیوانه‌ام کرده.
هر اتفاقی مربوط به زمان میشه، شده بحران این مراودت.
نه حاضره از ابزاری کمک بگیره نه از تجربه‌ی دیگران و نه پیشنهادات.
ای امان از ایگوی متورمت مرد، امان.
August 8, 2025 at 2:18 PM
برای پونصدمین بار میخوام پروژه‌ی چهار کیلو افزایش وزن رو استارت بزنم. (حالا میخوای یه کیلو بیا بالا بعد بکن چهار)
آیا اینبار هم مثل تمام دفعات قبلی شکست میخورم؟
بله عزیزم شکست میخوری.🤕
August 4, 2025 at 8:35 AM
یک موزیکه، زیباترین شش دقیقه‌ی جهانه. قشنگ هم اشکمو درمیاره، هم رقیقم میکنه و هم بغلم.
بعد چون به نظرم زیباست دلم میخواد واسه همه بفرستم بگم تو رو خدا گوش بدین.
حالا همچین استقبالی هم ازش نشد واسه هرکس فرستادم ولی من خیلی باهاش خو گرفتم و به فرستادن ادامه میدم.
August 3, 2025 at 2:46 PM
خیلی وضعیت خورد و خوراکم خوب بود تغییرات جدیدی هم اضافه شده. فقط آب اندکی خنک و بروکلی یک دقیقه پخته شده بهم کیف میده. (سوشی هم خوبه ولی امکان هر روزه واسش نیست)
August 2, 2025 at 3:36 PM
در این دو ماه اخیر دو تا از دوست‌های پسرم (نمیدونم چرا اعلام جنسیت کردم) اقدام به گرفتن جان خود کردن. حالا بماند که چه فشاری تحمل کردم مخصوصا تا زنده پیدا کردن اولی.
ولی صحبتم از نقشم در این شرایطه.
August 1, 2025 at 7:03 PM
یک مجموعه جستار درباره‌ی سوگ باید بخونم، دقیق هم باید بخونم. جرات نمیکنم شروع کنم.
کتاب رو گذاشتم اون دور فعلا نظربازی میکنم.
August 1, 2025 at 6:01 PM
بهشون گفتم ولی دیگه بسه. معاشرت کردیم دیگه دوستان. من رفتم تو اتاق، خدافظ.
August 1, 2025 at 11:17 AM
دیشب از فشار مهمونی رفتن نشستم گریه کردم. بعد تو مهمونی حالا یکی باید آرومم میکرد انقدر حرف نزنم و نرقصم.
واقعا که آدمیزاد.
August 1, 2025 at 11:14 AM
اومدم فضای اشتراکی برای تلاشهای آخر، موقع لباس پوشیدن در حالیکه حواسم بود راحت‌ترین تی‌شرت و شلوار رو بپوشم، با خودم گفتم بذار سوتین مانده از خاله رو بپوشم که مثلا حضورش رو با خودم داشته باشم. (عرض کردم اسیر خیال و خرافاتم)
July 28, 2025 at 7:53 AM
قرار گذاشتیم واسه اینکه یه هوایی بخورم فردا صبح زود بریم تره‌بار.
July 24, 2025 at 9:32 PM
نمیدونم راستش رو چه حسابی، ولی بعد از پایان این هفته‌ی پیش رو احساس میکنم باید برم دفتر نقاشی و آبرنگ بخرم.
شما بگو دریغ از یک خط یا یک گل، ولی قویا فکر میکنم اصلی‌ترین کارم همینه.
July 24, 2025 at 8:03 AM
چون وقت نمیکنم حتا منابعم رو تورق کنم، به‌صورت رندوم صفحاتی رو باز میکنم و اونا رو میخونم و وارد مقاله میکنم یه‌جوری. ازونجایی که به قسمت و تقدیر معتقدم خیالمم راحته هر صفحه‌ای باز شه خیره. 🤲
July 24, 2025 at 8:00 AM
چقدر "رخوت" در تمام گوشه‌های زندگیم لنگر انداخته.
July 24, 2025 at 7:53 AM
حالا من که کلا از مرد و زن کنار کشیدم و راهبه شدم ولی بین من و محبوبم که زنی جوان ۲۲ ساله‌ست دو عدد ایموجی ردوبدل شد. شکر به درگاه جمیع خدایان.
July 24, 2025 at 7:52 AM
جهان بیریخت چرا آوار شدی روی سرم؟ کار دارم بابا جان :(
July 22, 2025 at 11:55 AM
با وجود اضطراب جنگ و بی‌خوابی، مراقبت از مامان، مشکل پزشکی خودم و درمانش، سروصدای بازسازی همسایه و پاگذاشتن روی هوس‌هام، در روند انجام پایان‌نامه‌م خللی وارد نشده و ادامه دارم میدم.
چی ممکنه بزنه همه‌چیزو نابود کنه؟ بله پی‌ام‌اس.
جوری بهم حمله کرده که واقعا دارم باهاش حرف میزنم و التماس میکنم آروم بگیره.
July 22, 2025 at 11:48 AM
دکترم اجازه داد دوز(دز؟) دارومو ببرم بالا که بتونم تمرکز کنم واسه مشقم. گفتیم باهم فوقش نمیخوابم یه مدت.
فقط متاسفانه روزی دوز رو بردم بالا که قرار نبود مشقامو انجام بدم، اینه که الکی تا صبح بیدار خواهم بود‌.
July 17, 2025 at 10:42 PM
دوستم آیدا گفت یه پابند میخوام که اینجوری و اونجوری باشه.
رفتیم از اینور به اونور دنبال پابند. خیلی واسم شبیه زندگی کردن بود بعد از مدتها. یه چیزی دلش میخواست داشته باشه و دنبالش میگشتیم.
July 17, 2025 at 10:30 PM
میخواد روی من خیلی دیگه تاثیر بذاره که مثلا پرپر شم، میگه بحث مستی ما درباره‌ی سرود ملی اعرابه.
گفتم ولی ما داریم درباره‌ی طبخ سیب‌زمینی حرف میزنیم.
July 17, 2025 at 10:14 PM
این مدت در سه فضای مختلف جهت میگساری و معاشرت و فلان رفتم و نتیجه‌ی هر سه یکسان بود؛ من اینجا چیکار میکنم وقتی اتاقم و تنهاییم هست؟
July 17, 2025 at 9:42 PM