مثلا از اینا؟

من شش هفت ساله که پروژه مدرسه کلپورگان رو پیگیری می‌کنم و دلسوزی و تلاش خانم امرالهی برای تحصیل بچه‌های بلوچستان همیشه برام مثال زدنی بوده. این رو تو توییتر گذاشته بودن، گفتم اینور هم بیارمش که ببینین و کمک کنین :*)

نه بابا اون دیروز تموم شد. اینه:

یه نمونه‌اش. واقعا حالم بد شد وقتی دیدم.

خرداد.

متوسط مایل به بد. امروز تو اداره بیکار بودم نشستم یه کمش رو تطبیق دادم. در واقع می‌خواستم ببینم‌ اون تیکه های سانسوری رو چیکار کرده، دیدم ویراستاران محترم ریدن به لحن و ریتم، گفتم بذارم جلوم ببینم‌ چی به چیه.

یه چیزای این‌ریختی‌‌ای بودن، البته این عکسه اون فتیله توری وسط رو‌ نداره.

اینجا تو‌ متن داره می‌گه دو نسخه از شجره‌نامه‌ خاندان وزیری وجود داشت، یکیش نوشته بود همسر، تو دومی دو تا زن‌های صیغه شده از هم تفکیک شدن.
رفتم نسخه انگلیسی رو نگاه کردم دیدم اونجا درسته، تو متن فارسی خواستن شجره‌نامه رو از نو تایپ کنن فک کنم کپی پیست کردن یادشون رفته اصلاح کنن اون تیکه رو.

رسم شخصی مورد علاقه‌م: خرید خروارها گل در استقبال از بهار.

عید ده سال پیشه. یه هفته مونده به عید خانواده عزادار شدن. الان که عکسش رو نگاه می‌کنم می‌بینم چقدر پرنور و رنگیه. اون سال یاد گرفتم که گل چه معجزه‌ای می‌کنه.

نصفش رفته جلو و خراب کردی آقای سلمان رشدیون. کجا رفت اون طنازی و بازی‌های زبانیت؟

اون پنج دقیقه‌ای که خوبه هم اینجوریه که رادیو یهو می‌گه استالین مریضه، مادربزرگه نوه‌ش رو می‌فرسته بره شیرینی بخره، چون یارو مرده.