خوابت رو می‌دیدم دختر درخشان و عزیزم :((
با اون چشم‌های روشن و زندگی کوتاه. واقعن یک دم درخشید و جست و رفت.

دوستم بهم کتابی که تازه از رومن گاری دراومده رو عیدی داد. کسی که ترجمه سروش حبیبی رو خونده باشه نمی‌تونه چنین زبان نخراشیده‌ای رو هضم کنه و البته طنز ظریف رومن گاری همچنان از لای چنگک‌هاش دلبرانه زده بیرون و این تناقض رو غیرقابل‌تحمل‌تر می‌کنه. ولی دیگه وقتی رسیدم به «برگذار کردن» نتونستم ادامه بدم. عوق.

رسید و درو باز کردم دیدم یه مرد خون‌آلود کیسه نون دستشه می‌گه خانوم فقط نایلونش خونی شد! گفتم آقا چی شدی تصادف کردی!؟ گفت آره! رفت و دیدم همینجور تمام پله‌ها شرشر خونه که همه‌جا ریخته. از یک طرف به کمدی راه‌پله می‌خندم و از اون طرف گریه‌م گرفت از بدبختی پیک که مجبور شده بعد تصادفش بیاد نون منو تحویل بده :(

ببخشید من یهو خیلی حرفم زیاد شد. دیگه اینجوریش کردم.

سوتین‌لازم شدم رفتم ببینم گروچا تخفیفش چطوریه خداشاهده یه لحظه فکر کردم صد و خرده‌ایه گفتم منطقیه دیگه دویست سیصد بوده نصف شده، باز که شد واقعیت به شکل بی‌رحمانه‌ای آشکار شد، به ویژه پایین دست راست. کانسپت قسطی خریدن لباس زیر بهترین توصیف‌کننده وضعیته، کاملن قابلیت تعمیم تاریخی به کل اوضاع رو داره.

چقدر بلاکش جالبه، هم دوطرفه‌ست هم اصن معلوم نمی‌کنه کیه
خیلی پسندیدم