آلبرتین
banner
albertine.bsky.social
آلبرتین
@albertine.bsky.social
«آلبرتین خانوم، رفتن»
دیگه از شدت ملال اون پسر گوشتلخه که با لیوان مشروبش هی می‌رقصه فالو کردم توی اینستاگرام یکم تنوع ایجاد کنم توی زندگیم.
December 1, 2025 at 4:47 PM
اومده می‌گه «خیلی بدبختم» اولین بار بود این حرفو می‌زد و تعجب کردم. پرسیدم چرا؟ گفت خیلی تنهام.
نمی‌دونم واقعا بهترین راهکار برای هوای آلوده محکوم‌ کردن بچه‌ها به موندن توی خونه و تحمل تنهاییه؟
یه قرار بازی گذاشته بودم با یه دوستش امروز براش کنسل شد:(
December 1, 2025 at 1:02 PM
ناهار ساندویچ مرغ و اسفناج خوردم. با یکمی قارچ و پنیر اضافه که پروتئین‌‌اش بیشتر شه. ای، بدی نبود.
ولی تصمیم دارم کنار قهوه‌ام یه اسلایس براوونی هم بخرم و خوشحالم به خاطرش.
December 1, 2025 at 11:50 AM
اگه دفترم دم دستم بود می‌نوشتم:
کلاس‌های امروز هم تموم شد.
م ظرفشویی رو پر و خالی کردم.
درس زبان دوره کردم.
ظرف‌های سینک رو شستم.
دو دور لباس انداختم ماشین.
برای ناهار مرغ گذاشتم بپزه ، پیتزا ساندویچ درست کنم.
به گیاهام کود آهن دادم.
با دوستم گپ زدم. قرار شد بیان اینجا عصری اما کار براش پیش اومد:(
December 1, 2025 at 9:59 AM
از پنجشنبه که اولین‌بار وزنمو ثبت کردم، یک کیلو کم کردم.
از عددی اومدم پایین که ۵ ساله توش گیر کردم. که توی این پنج سال فقط یه بار ردش کرده بودم. خیلی خوشحال شدم.
حالا البته جز فست طولانی، افتر پریود و پمس هم هستم، درس مدیتیشن هم می‌گیرم از مربی عزیزم. دیشب هم یه ساعت رقصیدم.
December 1, 2025 at 4:49 AM
هنوز دارم روزی یه وعده می‌خورم(روز پنجم). ینی توی یه بازه دو سه ساعته می‌خورم هر چی که باید رو، ولی دقت می‌کنم که کم کرب و پرپروتئین و با فیبر کافی باشه. امروز کلافه بودم هر چی دم دستم اومد خوردم و الان گشنمه.
این نامردا هم شام ژامبون با چاباتا خوردن 🥲
November 30, 2025 at 6:55 PM
«من این عالم عشقو به عالم نفروشم»؟
چجوری ینی؟
منم نمی‌فروشم البته.
November 30, 2025 at 5:49 PM
اونایی که بیشتر از همه اصرار داشتن آنلاین باشه یا نیومده بودن یا بلد نبودن از یه کلاس خارج شن برن یه کلاس دیگه یا دوربین بچه رو روشن خاموش کنن. واقعا عجیب.
واسه دیتاکس سمی که اون خل و چلا وارد خونم کردن امروز سر کلاس آنلاین مدرسه، پاشدم یه ساعت رقصیدم.
November 30, 2025 at 5:43 PM
واسه دیتاکس سمی که اون خل و چلا وارد خونم کردن امروز سر کلاس آنلاین مدرسه، پاشدم یه ساعت رقصیدم.
November 30, 2025 at 5:39 PM
حوصله ندارم.
November 29, 2025 at 3:48 PM
پیازداغ درست کرده گوهر خونه بوی آش می‌ده، دلم خواست 🥲
November 29, 2025 at 3:29 PM
تعطیل شدیم ما هم بالاخره سر گزارش به اداره و من الان فقط به این فکر می‌کنم که دیگه مجبور نیستم ۶ صبح پاشم ناهار درست کنم برای بچه.
الان که استادم توی کلاس شنبه صبح‌ها ادم کرد یادم افتاد هفته پیش قبل از اینکه تعطیلی‌ها شروع بشه بهش پیام داده بودم که دوباره شروع کنم🤦🏻‍♀️
ما که تعطیل نیستیم البته ولی چند تا کسخل گفتن می‌رن شکلیت می‌کنن که چرا کلاس حضوری داریم.
اونایی که تابستون معلم گرفته بودن و جلوجلو خوندن .
اره شر کمه ولی غالبه.
November 29, 2025 at 3:13 PM
یکی از باباها رفته دم مدرسه داد و بیداد که باید تعطیل شه کلاس حضوری. یعنی مشکلشون این نیست که خودشون نیان مشکل اینه که چرا بقیه از یه امکاناتی استفاده می‌کنن که اونا نمی‌کنن.
در حالیکه گفته بودن که برای اون عده‌ای که نمی‌خوان بیان کلاس آنلاین می‌ذارن.
مجبور شدم کلاسمو کنسل کنم و احتمالا برم از تهران.
November 29, 2025 at 5:40 AM
واقعا نمی‌دونم چطور باید از مصائبی که اون ۵ تا عنترخانوم درست کردن برامون عبور کنم. خیلی دیگه طولانی شد.
November 28, 2025 at 7:21 PM
الان که استادم توی کلاس شنبه صبح‌ها ادم کرد یادم افتاد هفته پیش قبل از اینکه تعطیلی‌ها شروع بشه بهش پیام داده بودم که دوباره شروع کنم🤦🏻‍♀️
ما که تعطیل نیستیم البته ولی چند تا کسخل گفتن می‌رن شکلیت می‌کنن که چرا کلاس حضوری داریم.
اونایی که تابستون معلم گرفته بودن و جلوجلو خوندن .
اره شر کمه ولی غالبه.
November 28, 2025 at 6:59 PM
اینو با یه دوستم درمیون گذاشتم و عصبانی شد که می‌دونی خونه پیدا کردن توی اروپا چقدر سخته؟ یا گواهینامه گرفتن؟ یا درس خوندن به یه زبان دیگه؟
:))
من اگه الان ۱۸ ساله بودم واسه لیسانس می‌رفتم اسپانیا یا فرانسه
بعدش یه مستر انگلیس
بعدش واسه دکتری آمریکا.
در نهایت هم برمی‌گشتم ایران زندگی می‌کردم.
(البته اگه می‌تونستم توی شرکت ننه‌بابام که به جون کندن بزرگش کردن کار کنم)
November 28, 2025 at 1:55 PM
حتی آدم‌های نزدیک بهت اگه بفهمن چیزی که اونا با خون جگر و بدبختی به دست آوردن رو تو می‌تونی آسون به دست بیاری یا حتی می‌تونی اما نمی‌خوای، عصبانی می‌شن. نه همه اما اکثرا.
November 28, 2025 at 1:48 PM
من اگه الان ۱۸ ساله بودم واسه لیسانس می‌رفتم اسپانیا یا فرانسه
بعدش یه مستر انگلیس
بعدش واسه دکتری آمریکا.
در نهایت هم برمی‌گشتم ایران زندگی می‌کردم.
(البته اگه می‌تونستم توی شرکت ننه‌بابام که به جون کندن بزرگش کردن کار کنم)
November 28, 2025 at 1:12 PM
ناهار خیلی خوش گذشت. چونکه چی؟ یه چسه الکل.
November 28, 2025 at 1:03 PM
یه بار یه جا خوندم اگه چیزی هست که خیلی بهش عادت کردین و نبودنش بیقرار و کلافه‌اتون می‌کنه، برای ۳۰ روز حذف کنین. اگه دیدین نمی‌تونین بهتره کلا ترکش کنید.
طبیعتا در مورد چیزهایی که یه ضرری دارن بود.
November 28, 2025 at 11:51 AM
امروز هم با سردرد بیدار شدم. بد شد.
November 28, 2025 at 4:49 AM
اینجا بچه‌ام یه سالش بوده و من می‌خوام این شلوار دوباره اندازه‌ام بشه.
November 27, 2025 at 7:39 PM
بچه‌ام هی می‌گفت روزهای تعطیل باید صبحانه بزرگ بخوریم:)) بهش گفتم توی فارسی بهش نمی‌گیم بزرگ، می‌گیم مفصل.
الان اومده می‌گه فردا هم صبونه مفصص بخوریم:)))
November 27, 2025 at 7:07 PM
یکی دو سال پیش توی جمع ۲ تا از دوستامون و دوستاشون بودیم و حرف شد و من به دوستم گفتم توی خونه ما هر کسی اتاق جدا داره و خیلی شب‌ها هر کی توی اتاق خودش می‌خوابه.
کفت میشه اینو به بقیه بگم؟ و گفت و کلی در موردش حرف زدن که واای چرا زن و شوهر جدا بخوابن و اینا.
November 27, 2025 at 6:49 PM
چند سال پیش یاد گرفتم که واسه اینکه لبو خوشرنگ بشه باید با پوست بپزیمش. چند روز پیش هم یاد گرفتم که وقتی تقریبا پخت باید درشون بیاریم پوست بگیریم خرد کنیم و برگردونیم توی آبش و نیم‌ ساعت یه ساعت دیگه بپزیم.
نتیجه میشه اون لبوهایی که بچه بودیم چرخی‌ها می‌ذاشتن لای کاغذ دفترمشقامون می‌فروختن بهمون.
November 27, 2025 at 1:09 PM