پوکویو
banner
pocoyo2025.bsky.social
پوکویو
@pocoyo2025.bsky.social
من اینجا اومدم که کسشعر بگم
.فقط و فقط.😎
Pinned
سلام دوستان
من ریدم به قبر پدر هرکی که برق رو برد، اونم درست موقعیکه سر مستراح نشسته بودم و افکارم رو مرتب میکردم و به قبر پدرش میریدم!!!😡
ای آنکه به بیداری خود در شب تار
رهرو راه پر از حسرت و ماتم شده ای

لحظه ای در گذر از این گذر پر غم و آه
بنشین طرف چمن،
آسوده نگر در گلزار!👇👇👇
October 30, 2025 at 9:53 AM
سکوت و بوی نمناک سیگار،
پشت پنجره ی بارانی؛

در دل تنهایی نیمه شب!

و من که همچنان بی وزنم؛

شناور در جریان روزگار!

روزگار بیصدا،

روزگار جاری،

در سراشیب بی انتها؛

و آبی که همچنان،
سربالا نمیرود!

و قورباغه اما
باز امیدوار است؛

امیدوار!
👇👇
September 29, 2025 at 5:28 AM
دخترک قالیباف،
دار قالی،
و شنزاری بیرنگ؛

در سایبان گلهایی که میتنید،

زیر تیغ آفتاب.

تنها، صدای تنهایی بود،
که در پهنه ی دشت،
با گلستانی که میبافت،
قسمت میکرد!
👇
September 11, 2025 at 11:43 PM
میدانم که زمزمه ای آرام
در لایه های خاموش شهر میپیچد؛
خبری در راه است!
در نگاه سکوت هر رهگذر
که بیصدا از کنار من میگذرد؛
یا افتادن برگی که در سایه ی شب،
پلکهای سنگینم را دوباره بیدار میکند،
و در خود سکوت؛
سکوت سنگین شبهای خاموشی
و روزهای تکراری،
خیری در راه است!
گامهای آرام امید، 👇
September 11, 2025 at 7:52 PM
بر بال شراب به پرواز آمدم.
در آسمان آبی بیخیالی،
چه سبکبال و مسرور
غمها را به نسیم سپردم؛
و با بی وزنی مستانه
خنده بر ریش غصه ها زدم!
هیچ ناکس بی وجودی
یارای بر هم زدن حال خوشم را ندارد؛
هر آنچه بی نشاطی است،
بگذار تا جریان یابد و از کنار تو بگذرد؛
👇
September 10, 2025 at 12:22 PM
چشمه ی شعرهای نگفته ام خشکید
و در شوره زار بی شعری،
صدایی جز آوای کلاغها
سکوت این برهوت را نمیشکند!

و چه کسی گفت که بلبل، زندگی را
و کلاغ مرگ را میسراید؟!

در برهوتی که آوای کلاغ
تنها شور زنده ی این شوره زار است!

#کویر
September 9, 2025 at 11:05 PM
💖بگذار تا رودخانه ی افکار بی سرانجام
از کنار تو بگذرد؛

بگذار تا تنها تو باشی و شعر زندگی؛

و شاعر این شعر،
خداوند "عاشقی" باشد.

بگذار تا قطره قطره واژگانش،
تو را در دریای عشق سیراب کنند،

و به عشق "عاشقی"
"باز باران با ترانه" را،
زندگی کنی!💖

#شوق_روئیدن
September 5, 2025 at 10:38 AM
سر به سر در راه عشقت
جانفشانانند اهل دل

ولیکن سنگدل بودی و دلها را شکستی!

#بیدلان
September 4, 2025 at 6:07 PM
دوستان همه خاطره اند،

و دشمنان،

حاضر و بیشمار؛

غلاف خنجرم خالی و میل کشتن و کشتن!

اما عکس شکوفه ای که میخندید،

بر دیوار فراموشی دل،

و در سکوتی شادمانه،

دوباره بوی بهار میداد!

و بهار،

آن فصل مرگ کینه ها،

مرا با "عطر گمشده ی دوستی"

دوباره افسون کرد!

#یک_شاخه_گل_سرخ
September 3, 2025 at 9:13 PM
🍁 دگرباره تابستان،
به پیشواز پاییز میرود؛

آرام و ناگزیر،
دور دیگری را،
در این کهنه گردون دیرپای،
تمام میکند،

تا دوری دیگر،
و دیگر،
و دیگر!

باشم یا نباشم،
این دور بی پایان،
هست و هست و هست!🍁
September 2, 2025 at 1:52 PM
سرزمین خشک داغستان....
تفتیده زیر شمشیر بیرحم خورشید!

و خورشید،

آن ستاره ی مرگ!

حاکم آسمان و کویر داغ!

و کویر مرگی که حریف میطلبید!

اما شبی،
از شبهای بی پایان سکوت،

خداوندگاران بی همتای عشق،

سروش آسمان را،
در گوش قطره ی باران،
دوباره زمزمه کرد!

و با خروش قاصد عشق،

سکوت شب شکست!
September 1, 2025 at 5:58 PM
برو ای گدای مسکین،
در خانه ی دگر زن!

که در این خانه جز گدایان
نه رفیقی و همنشینی!

#گدا_به_گدا_رحمت_به_خدا
August 31, 2025 at 9:09 PM
چشمهای خسته ی بیدار،

پشت پنجره ی تنهایی،

در انتظار شهر بی غروب،

و به نظاره ی شکست شب،

پایان فرصت تاریک را،

و روشنی صبح عشق را،

به شکوه آمدن خورشید،

جشن خواهند گرفت!

#رویای_سپید
August 31, 2025 at 4:51 PM
صاحبدلی به کعبه رفت و برنگشت،
نزد خدا نشست و بماند، برنگشت،

از حال او همه جویا و در شگفت
کاین دلداده به دیدن خانه ی خدا،

اکنون که رسید کعبه را ز چه رو؟،
آنجا بماند و دگر باره برنگشت؟!

آنان به اشتیاق برفتند سوی یار،
بهر سوال به منزل صاحب کرم شدند،
August 31, 2025 at 3:55 AM
وقتی ز دیدن آسمان هنوز
پر میکشی و پرواز میکنی به دل،

یک دم ز آسمان نگه انداز و می نگر،
احوال مرغی که بنشست و بر نخاست!

او برنخاست، نه زانش که پر نبود؛
او برنشست، از آنش که دل شکست!!

#مرغ_کونگشاد
August 30, 2025 at 11:17 PM
در میان باد و بوران
این منم تنها و لرزان
ذره ی بی ریشه در خاک
در میان قوم ناپاک
در امید ریشه دادن
در خیال باز زادن
غافل از سیاره ای که
ذره ای در کهکشان است!

#سرگیجه_ها
August 30, 2025 at 11:59 AM
سعدیا شیراز و داری نان مفت
گر بیایی عصر ما و دربدر دنبال نان
کی توانی تا دوباره شعر گویی؟
حرف مفت!😈

#حرف_مفت
August 30, 2025 at 7:18 AM
یاد باد آن روزگاران
کاین دل مسکین من

در هوای سرد پاییز
از پی آتش دوید!
#یهویی
August 30, 2025 at 7:11 AM
بی گمان پروانه میگردد به گرد شمع عشق

عشقش اما میکشد آتش به جانش همچو شمع!

#همینجوری
August 30, 2025 at 4:04 AM
در خیالم گرم بودم از خیال عشق او
سرد، نالانم من اکنون گور بی انجام عشق!

#چوس_ناله
August 30, 2025 at 4:00 AM
چه بی معنا بود آن حرف بی معنی که گفت:

تو خود حجاب خویشتنی
حجاب از میان بردار!

#چرندیات
August 29, 2025 at 10:46 PM
تو کی حجاب خویشتنی ای نور؟
تو خود چراغ خویشتنی ای دل!

#قصارات
August 29, 2025 at 10:45 PM
گوز را آنگونه از کونت رها کن عاشقا
کز صدایش برق بر خیزد ز کون رهروان!

#عارفانه
August 29, 2025 at 10:43 PM
چه خوش گفت آنکه گفت احوال این جمع پریشان را:

شکم گشنه و آب یخ
کون برهنه و زرورق!

#کون_برهنه
August 29, 2025 at 10:34 PM
دیدی ای دل که از تو غافل بودم و با عقل ناقص،
ریدم اکنون بر تمام بخت و هم اقبال خویش؟!😨

#درفضیلتبیعقلی
August 29, 2025 at 10:33 PM