zolalsadat.bsky.social
@zolalsadat.bsky.social
فکر کردن الان که تنهام و این مرد نیست وقت مناسب خودکشیه. ولی دلم برای این مرد میسوزه. دلم برای مامانم هم میسوزه.‌ دلم نمیاد واقعا.
October 21, 2025 at 3:04 PM
احتیاج دارم با کسی حرف بزنم. و هیچ‌کس رو ندارم. با خانواده و پارتنرم نمیتونم حرف بزنم چون نمیخوام اذیتشون کنم. خیلی از آشنایانم رو انقدر نزدیک نمیبینم و یا حوصله نصیحت ندارم. همکارانم، حتی غیر‌اروپایی، رو بهشون دیگه اعتماد ندارم. دوستای نزدیکم سرشون شلوغه و وقت برای ندارن و هزار تا دردسر دیگه دارن.
October 21, 2025 at 9:53 AM
تقریبا کل مدیریت مالی خونه با منه. دست همسرم باشه دو روزه ورشکستیم. مثلا رفته کیک سفارش داده، برای تولد تودش که سی نفر مهمون داشتیم صد و پنجاه یورو کیک سفارش دادم.این رفته کیک شش نفره رو همین قیمت گرفته.
واقعا اعصاب ندارم.
October 17, 2025 at 7:51 AM
دیشب شوهرم منتم رو کشید و حسابی بوسم کرد. منم گریه‌هامو کردم که چرا اصلا بابا روز تولد من مرد، چرا اصلا ما اینجاییم، چرا من افسرده‌ام و غیره. واقعا باید چهار سال بعد از رفتن بابا گریه‌ها تموم میشد که نشده. شب خواب دیدم شکنجه میشم. زبونمو کندن و میخواستن دارم بزنن و گفتم تیربارون کمتر ترسناکه، لطفا...
October 16, 2025 at 7:15 AM
این مرد کلا یادش رفته بود تولد منو، و برنامه سفر کاری ریخته و شب دیروقت میرسه خونه.

واقعا به تخم هیچ‌کس نیستم. هیج کس. کاش عرضه خودکشی داشتم. حتی تو این کارم ناتوان و مضحکم. لیگ چهل‌ساله‌های شکست خورده.
October 14, 2025 at 6:36 PM
از پسورد، پسورد منیجر، و two-factor authentication حقیقتا باردارم. همواره در ترس از دست دادن دسترسی به ابزارهای مهم و اطلاعات شخصی. واقعا یه تاری تنیدیم با پیشرفت تکنولوژی دور خودمون که به اون ده سال طول عمر اضافه (اونم احتمالا و برای ثروتمندان) نمی‌ارزه.
October 14, 2025 at 11:35 AM
مادرم رو دوست میدارم، خیلی زیاد. دلم میخواد برگردم تو بغلش.یا بابا بلندم کنه تا به زندگی لبخند بزنم. رنج بزرگسالی.
October 13, 2025 at 12:22 PM
واقعیتش یه دوستم پیام داد که اگه تولد میگیری من برنامه بریزم بیام. منم گفتم نه. توانشو ندارم. خیلی افسرده‌ام.
بعد یادم اومد که از زمان بزرگسالیم تا حالا فقط یک بار دیگران برام تولد گرفتن. حتی این مرد هم اینجوریه که خب اگر میخوای تولد بگیریم. منم میگم نه. اونم میگه باشه.
October 10, 2025 at 6:24 PM
قدیم‌تر که خودم مدیر بودم مردای تیمم گه میخوردن شوخی جنسی بکنن تو جلسه‌ها. الان با ده تا مرد تو یه تیمم و هفته‌ای یه بار باید شوخی جنسی رو در جلسات تحمل کنم۰
October 10, 2025 at 2:46 PM
نیویورکر رو انفالو کردم. واقعا دبگه عنش رو درآورده بود.
October 10, 2025 at 9:42 AM
صبح رو با فهمیدن اینکه برادران صفاریان‌پور احتمالا الگوشون برادران بوگدانف در فرانسه بوده شروع کردم و برگ‌هایم! جدی میخوام ازشون بپرسم ایده خودسون لوده یا پدر مادرشون. ولی دیگه فک کنم سیاوش بلاکم کرده😆

حالا امیدوارم سیاوش و فواد نرن لپ و لب بکارن 🤣
October 10, 2025 at 6:12 AM
واقعا برام ناامید‌کننده‌ست که برای مطرح کردن عدم حمایت دولت‌ها از مادران، مدام یه لگد به زنی که واقعا کار کردن رو دوست داره هم میزنن. مدام تکرار اینکه زن اگر مسئله اقتصادی نباشه میخواد کار نکنه و بچه‌داری کنه. البته که مادرای شاغل باید جوابشون رو بدن که نمیدن. شایدم ما در تعریف زن نمیگنجیم.
October 9, 2025 at 3:50 PM
آخرین محصولات باغچه قشنگم.
October 9, 2025 at 2:33 PM
سر صبحی مامانم تو اینستاگرام "پاییز آمد از رفیق فدایی سعید سلطانپور" رو برام فرستاده.

احتمالا از تنها چیزی که شانس آوردم در زندگی تمایلات فرهنگی پدر و مادره. شایدم اگر اینجوری نبود بهتر بود و کمتر حرص میخوردم و سازگارتر بودم با جهان. الان چون مغزشویی شدم از تمایلاتشون راضیم.
October 9, 2025 at 7:23 AM
گس وات، خودایمنی نبود، تو خونه مامان ساس اومده و همه این مدت ساس داشته میگزیدتش شبا.
در نهایت از اضافه نشدن خودایمنی چهارم بسیار خشنودم. واقعا در کل سال‌های بزرگسالی، از ۱۸ سالگی،با بیماری جدی پدر مادر روبرو بودم و توانی نمونده برام. وحشت از بیماری فلجم میکنه.
October 9, 2025 at 6:20 AM
What is eating Zolal Sadat...

احتمالا نزدیکی دوباره روز تولدم، که همانا دیگه نزدیکی دوباره روز مرگ باباست.
چطور ممکنه چهار سال.
October 7, 2025 at 8:37 PM
از اون روزاست که این مرد رفت شصت ساعت اسنوکرر و منو کاشت. واقعا ریدم کله اسنوکر. قهرم باهاش. کلا میره فراموش میکنه منم وجود دارم.
October 7, 2025 at 5:51 PM
واقعا اینکه recruiter ها آدم رو گوست می‌کنن خیلی مسخره‌ست. جدی همه صنعت شده فقط ادا و ورور. عنمم دستشون دیگه نمیدم.
October 7, 2025 at 9:42 AM
این پیرمرد آلمانی آشنامون خانومش آلزایمر گرفته بود، یک سالی قبل مرگ گذاشتش دیگه آسایشگاه. ماهی شش هزار یورو. یه آپارتمان اضافی داشتن که فروخت و از پولش این هزینه رو داد.
من واقعا به این فکر می‌کنم که چه بلایی سر ما میاد، بدون هیچ سرمایه‌ای، با حقوق بازنشستگی هزار و اندی یورو. شانس بیاریم پیر نشیم.
October 6, 2025 at 8:13 PM
بالاخره جواب نمونه‌برداری مامانم اومد و گفتن احتمالا اون خودایمنی جدیدی که فکر میکردن داره رو نداره. صاف شدم از مریضی‌های خودم و این مرد و خانواده.
October 6, 2025 at 9:31 AM
بنده در این سن و در شرایط گه‌باری که دارم، تازه میفهمم تشویق والدین به پزشک شدن رو. وسط این افسردگی به نظرم کار خیلی درستی هم میاد، نه که اجبار کنی، تشویق و توضیح فوایدش. به حای دوازده سال پاره شدن در هوافضا، دوازده سال در پزشکی پاره میشی، عوضش هر روستایی کار برات هست و درآمدت ده برابره.
October 6, 2025 at 7:40 AM
کاراکتر دل‌تورو در فیلم رو چقدررررر دوست داشتم. قهرمان ناپروری قصه، در برابر تاکیدش بر سازماندهی، رو هم همین‌طور. حضور جدی مردم، حتی بچه‌ها. واقعا که
Viva la revolution
October 5, 2025 at 8:51 PM
مشاهدات محدودم میگه تایم‌لاین فرانسه در توییتر خیلی بیشتر درگیر وزن و هیکل هستند، به مراتب هم پولدارتر از آلمانن و اداهاشون عجیب غریب بیشتره.
آلمان رو از این نظر بیشتر میپسندم برای خودم. خیلی خاکی‌تره شرایط.
October 5, 2025 at 3:48 PM
برای خنده برین بحث من و یکی از میلیاررپسندهای عاشق تک رو تو "ایکس" بخونید.
October 4, 2025 at 6:51 PM
ژانگولر فروشی.
October 4, 2025 at 5:24 PM