میگم پایه رفاقت هستم
حالا خواستی فالو کن
تو را خیالِ دلِ "خویش صاف کردن" نیست
از آن سکوت پر از گفته ی نهان پیداست
دلِ تو مردِ "به عشق اعتراف کردن" نیست
نگاه کردی و لرزید از تو دست و دلم
زمان صلح و توان مصاف کردن نیست
بکش به روی من از ناز باز تیغ و بکش
که روز واقعه وقت غلاف کردن نیست
#سجاد_رشیدی_پور
تو را خیالِ دلِ "خویش صاف کردن" نیست
از آن سکوت پر از گفته ی نهان پیداست
دلِ تو مردِ "به عشق اعتراف کردن" نیست
نگاه کردی و لرزید از تو دست و دلم
زمان صلح و توان مصاف کردن نیست
بکش به روی من از ناز باز تیغ و بکش
که روز واقعه وقت غلاف کردن نیست
#سجاد_رشیدی_پور
من عاشقم به دیدنت از تپه های دور
من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گُل بدهد زیر ردِ پات
اُردیبهشت هدیه بده ضمن هر عبور
آواره نجابت چشمان شرجی ات
توریست های نقشه به دست بلوند و بور
#حامد_عسگری
من عاشقم به دیدنت از تپه های دور
من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گُل بدهد زیر ردِ پات
اُردیبهشت هدیه بده ضمن هر عبور
آواره نجابت چشمان شرجی ات
توریست های نقشه به دست بلوند و بور
#حامد_عسگری
مانند خیالی همه جا در نظرم باش
جنگیست میانِ من و این وسوسه سازان
تنها تُ بیا شاهد جنگ و ظفرم باش
پیمان که شکستی و پر و بال مرا نیز
ای علت پرواز ، بیا بال و پرم باش
ای ماه شب چهاردهم مونس من شو
بر دامَنِ شب شعله بزن تاجِ سَرَم باش
#شبنم_شاهی_پور
مانند خیالی همه جا در نظرم باش
جنگیست میانِ من و این وسوسه سازان
تنها تُ بیا شاهد جنگ و ظفرم باش
پیمان که شکستی و پر و بال مرا نیز
ای علت پرواز ، بیا بال و پرم باش
ای ماه شب چهاردهم مونس من شو
بر دامَنِ شب شعله بزن تاجِ سَرَم باش
#شبنم_شاهی_پور
تو دل به من ببندی و من دل به دیگری؟
ما تکه های گمشده ی پیکر همیم
آیا رواست بر تن خود این ستمگری؟
آیا رواست چهره بپوشانی از خودت
از این و آن بنا بگذاری به دلبری
زیباترین صنوبر باغی ولی چه سود
بر شانه ی تو لانه ندارد کبوتری
#شیرین_خسروی
تو دل به من ببندی و من دل به دیگری؟
ما تکه های گمشده ی پیکر همیم
آیا رواست بر تن خود این ستمگری؟
آیا رواست چهره بپوشانی از خودت
از این و آن بنا بگذاری به دلبری
زیباترین صنوبر باغی ولی چه سود
بر شانه ی تو لانه ندارد کبوتری
#شیرین_خسروی
گفتی دلت قبالهی من، جان گذاشتم
گفتی که بیقراری تو برقرار باد
رفتی و سر به کوه و بیابان گذاشتم
اشکم دوید پشت سرت، دشت پشت دشت
پا جای پای حضرت باران گذاشتم
آتش زدم به دفتر شعرم بیا ببین
داغی به جان شعر خراسان گذاشتم
#بهمن_صباغ_زاده
گفتی دلت قبالهی من، جان گذاشتم
گفتی که بیقراری تو برقرار باد
رفتی و سر به کوه و بیابان گذاشتم
اشکم دوید پشت سرت، دشت پشت دشت
پا جای پای حضرت باران گذاشتم
آتش زدم به دفتر شعرم بیا ببین
داغی به جان شعر خراسان گذاشتم
#بهمن_صباغ_زاده
دل دادنش به وسوسه با یک اشاره بود
در انعکاسِ روشنِ چشمانِ عاشقش
تصویر شاعرانهی صدها ستاره بود
تنها نبود ماه ، در این کهکشان پیر
دُورش هزار مشتریِ بدقواره بود
گم بود بین اینهمه، یک خوشهی غریب
پروین کجای قصهی او در شماره بود !
#پروین_نوروزی
دل دادنش به وسوسه با یک اشاره بود
در انعکاسِ روشنِ چشمانِ عاشقش
تصویر شاعرانهی صدها ستاره بود
تنها نبود ماه ، در این کهکشان پیر
دُورش هزار مشتریِ بدقواره بود
گم بود بین اینهمه، یک خوشهی غریب
پروین کجای قصهی او در شماره بود !
#پروین_نوروزی
پای قولی که تو یادت رفته میمانم هنوز
مینشینم خاطراتت را مرتب میکنم
در مرور اولین دیدار ویرانم هنوز
کاش روز رفتنت آن روز بارانی نبود
از همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوز
راه برگشتن به سویم را کجا گم کردهای
من برای رد پاهایت خیابانم هنوز
#علی_صفری
پای قولی که تو یادت رفته میمانم هنوز
مینشینم خاطراتت را مرتب میکنم
در مرور اولین دیدار ویرانم هنوز
کاش روز رفتنت آن روز بارانی نبود
از همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوز
راه برگشتن به سویم را کجا گم کردهای
من برای رد پاهایت خیابانم هنوز
#علی_صفری
مرد صاحب درد ، درد مرد ، می داند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنهاگرد ، تنهاگرد ، می داند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته اند
آنکه نخل حسرتی پرورد می داند که چیست
#وحشی_بافقی
مرد صاحب درد ، درد مرد ، می داند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنهاگرد ، تنهاگرد ، می داند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته اند
آنکه نخل حسرتی پرورد می داند که چیست
#وحشی_بافقی
تو راز، کاش دل از این عیانترت نکند
کشاکش من و این قصه بی سرانجام است
هلا! تلاطم من سرگرانترت نکند
بگو شود غزلی سعدیانه، بی قدر است
لطافت من اگر مهربانترت نکند
اگر به خنده نیندازدت چه میارزد؟
بگو چه فایده عشق ار جوانترت نکند؟
#مهدی_فرجی
تو راز، کاش دل از این عیانترت نکند
کشاکش من و این قصه بی سرانجام است
هلا! تلاطم من سرگرانترت نکند
بگو شود غزلی سعدیانه، بی قدر است
لطافت من اگر مهربانترت نکند
اگر به خنده نیندازدت چه میارزد؟
بگو چه فایده عشق ار جوانترت نکند؟
#مهدی_فرجی
بغير عشق چه ورزم؟ چه کار بهتر ازين؟
بروزگار شدي يار من، بحمدالله
دگر چه کار کند روزگار بهتر ازين؟
بغمزه آهوي چشمت شکار مردم کرد
که ديد آهوي مردم شکار بهتر ازين؟
ز جرعه کرمت بيشتر فشان بر من
تو ابر رحمتي، آخر ببار بهتر ازين
#هلالی_جغتایی
بغير عشق چه ورزم؟ چه کار بهتر ازين؟
بروزگار شدي يار من، بحمدالله
دگر چه کار کند روزگار بهتر ازين؟
بغمزه آهوي چشمت شکار مردم کرد
که ديد آهوي مردم شکار بهتر ازين؟
ز جرعه کرمت بيشتر فشان بر من
تو ابر رحمتي، آخر ببار بهتر ازين
#هلالی_جغتایی
با چشم هایتــ در نمی آویزم ای عشـق
می تـرسم از خشـم کمانـدار سپاهتــ
داد و فغانم در تمام شهر جاری استــ
پر کـرده دنیا را طنین قاه قاهتــ
صد طایفه دل در پی بوسیدنتــ بـود
من هم یکی از عاشقـان رو سیاهتــ
#فرزاد_فتحی
با چشم هایتــ در نمی آویزم ای عشـق
می تـرسم از خشـم کمانـدار سپاهتــ
داد و فغانم در تمام شهر جاری استــ
پر کـرده دنیا را طنین قاه قاهتــ
صد طایفه دل در پی بوسیدنتــ بـود
من هم یکی از عاشقـان رو سیاهتــ
#فرزاد_فتحی
یا چشمه بودهاند نیاکان چشمهاش؟
غرقم در او و نالهکنان خالیام از او
چون نی شدم همیشه نگهبان چشمهاش
چتری گرفته روی سرش، وقت عاشقیست
بارانِ نمنم است و خیابان چشمهاش
با هر تفألی غزلی نو میآورد
با واژههای دلکش دیوان چشمهاش
#نفیسه_نعمتی
یا چشمه بودهاند نیاکان چشمهاش؟
غرقم در او و نالهکنان خالیام از او
چون نی شدم همیشه نگهبان چشمهاش
چتری گرفته روی سرش، وقت عاشقیست
بارانِ نمنم است و خیابان چشمهاش
با هر تفألی غزلی نو میآورد
با واژههای دلکش دیوان چشمهاش
#نفیسه_نعمتی
فدای چشم قشنگت هنوز بیداری ؟
بهار من نکند شرط بسته ایی با خود
تمام پنجره ها را ستاره بشماری ؟
چقدر مانده به اتمام این شب تاریک
چقدر مانده که دست از سکوت برداری ؟
دوباره حرف بزن خوب من نمی خواهد
که احترام سکوت مرا نگهداری
#احسان_افشاری
فدای چشم قشنگت هنوز بیداری ؟
بهار من نکند شرط بسته ایی با خود
تمام پنجره ها را ستاره بشماری ؟
چقدر مانده به اتمام این شب تاریک
چقدر مانده که دست از سکوت برداری ؟
دوباره حرف بزن خوب من نمی خواهد
که احترام سکوت مرا نگهداری
#احسان_افشاری
از آبِ رفته هیچ نشانی به جو نبود
مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود
دیگر شکسته بود دل و در میان ما
صحبت به جز حکایت سنگ و سبو نبود
او بود در مقابل چشم ترم ولی
آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود
#شهریار
از آبِ رفته هیچ نشانی به جو نبود
مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود
دیگر شکسته بود دل و در میان ما
صحبت به جز حکایت سنگ و سبو نبود
او بود در مقابل چشم ترم ولی
آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود
#شهریار
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!
بی خبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیده دم
گرم تر از شراره ی آهِ شبانه می روی
من به زبانِ اشکِ خود می دهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه می روی
در نگهِ نیازِ من موجِ امیدها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی!
#شفیعی_کدکنی
آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!
بی خبر از کنارِ من، ای نَفَسِ سپیده دم
گرم تر از شراره ی آهِ شبانه می روی
من به زبانِ اشکِ خود می دهمت سلام و تو
بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه می روی
در نگهِ نیازِ من موجِ امیدها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی!
#شفیعی_کدکنی
اگر قرار نداری چرا قرار ندارم؟
تو با کدام تبر با کدام اره رفیقی
که من امید رسیدن به برگ و بار ندارم
تو با نوید دویدن به ایستگاه چه کردی
که من امید رسیدن به این قطار ندارم
چه کرده ای که من تیز چنگ چشم دریده
میان این همه آهو دل شکار ندارم
#غلامرضا_طریقی
اگر قرار نداری چرا قرار ندارم؟
تو با کدام تبر با کدام اره رفیقی
که من امید رسیدن به برگ و بار ندارم
تو با نوید دویدن به ایستگاه چه کردی
که من امید رسیدن به این قطار ندارم
چه کرده ای که من تیز چنگ چشم دریده
میان این همه آهو دل شکار ندارم
#غلامرضا_طریقی
پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم
پلکـــی بزن از پلک تو الهـــــام بگیرم
تا کاسه ی تنبور و سه تاری بتراشم
هر مــــاه ته چا نشد حضرت یوسف
هر باکره ای هم نشود حضرت مریم
گاهی غزلم!گم شدن رخش بهانست
تهمیــنه شـود همدم تنهایــــی رستم
#حامد_عسگری
پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم
پلکـــی بزن از پلک تو الهـــــام بگیرم
تا کاسه ی تنبور و سه تاری بتراشم
هر مــــاه ته چا نشد حضرت یوسف
هر باکره ای هم نشود حضرت مریم
گاهی غزلم!گم شدن رخش بهانست
تهمیــنه شـود همدم تنهایــــی رستم
#حامد_عسگری
سکوتمان،غممان،اشک وآهمان که یکی است
چرا زهم بگریزیم؟دست کم یک عمر
مسير ميکده وخانقاهمان که يکی است
تو گر سپيدی روزی ومن سياهی شبی
هنوز گردش خورشيد وماهمان که يکی است
تو از سلاله ليلی من از تبار جنون
اگر نه مثل هميم و اشتباهمان که یکی است
#محمد_سلمانی
سکوتمان،غممان،اشک وآهمان که یکی است
چرا زهم بگریزیم؟دست کم یک عمر
مسير ميکده وخانقاهمان که يکی است
تو گر سپيدی روزی ومن سياهی شبی
هنوز گردش خورشيد وماهمان که يکی است
تو از سلاله ليلی من از تبار جنون
اگر نه مثل هميم و اشتباهمان که یکی است
#محمد_سلمانی
عشق میداند که من اهل جهنم نیستم
شاید آنچیزی که میخواهم نباشم، لااقل
آنچه میگویند و میخواهند باشم نیستم
آینه بیهوده میکوشد که پیدایم کند
من شبیه هیچکس حتی خودم هم نیستم
عاشق تنهاییام هستم که صاف و ساده است
آری اهل عشقبازی با چموخم نیستم
#رضا_احسانپور
عشق میداند که من اهل جهنم نیستم
شاید آنچیزی که میخواهم نباشم، لااقل
آنچه میگویند و میخواهند باشم نیستم
آینه بیهوده میکوشد که پیدایم کند
من شبیه هیچکس حتی خودم هم نیستم
عاشق تنهاییام هستم که صاف و ساده است
آری اهل عشقبازی با چموخم نیستم
#رضا_احسانپور
رفتم از یاد تو و آمدنم جا مانده
آسمان بودی و پیش تو کبوتر بودم
گوشه ی شانه ی تو پرزدنم جامانده
مرز آرامش من شانه ی پر مهر تو بود
عطر آرامش من در وطنم جامانده
خسته ام! درد دلم قابل جراحی نیست
یاد تو در همه جای بدنم جامانده
#علی_صفری
رفتم از یاد تو و آمدنم جا مانده
آسمان بودی و پیش تو کبوتر بودم
گوشه ی شانه ی تو پرزدنم جامانده
مرز آرامش من شانه ی پر مهر تو بود
عطر آرامش من در وطنم جامانده
خسته ام! درد دلم قابل جراحی نیست
یاد تو در همه جای بدنم جامانده
#علی_صفری
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو
هر شب به روز آمدنت فکر میکنم
هر صبح بیقرارترینم برای تو
بیدار میشویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو
آدینهای که میرسی و پهن میشود
چون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تو
#پانتهآ_صفایی_بروجنی
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو
هر شب به روز آمدنت فکر میکنم
هر صبح بیقرارترینم برای تو
بیدار میشویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو
آدینهای که میرسی و پهن میشود
چون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تو
#پانتهآ_صفایی_بروجنی
کسی که برده قرار از تو بی قرار تو نیست
دگر چه مانده ببازی جز آبرو؟ بس کن!
بلند شو برو، امشب شب قمار تو نیست...
چنان جهان تو تاریک و بی ستاره شده است
که سایه ی تو هم این روزها کنار تو نیست!
#حسین_زحمتکش
کسی که برده قرار از تو بی قرار تو نیست
دگر چه مانده ببازی جز آبرو؟ بس کن!
بلند شو برو، امشب شب قمار تو نیست...
چنان جهان تو تاریک و بی ستاره شده است
که سایه ی تو هم این روزها کنار تو نیست!
#حسین_زحمتکش
عوض کن با دو تا لبخند بعد از این مسیرم را
تمام لشکرم خوابند، هنگام شبیخون است
مرخص کردم امشب پهلوانان دلیرم را
تو گیری من دلم گیر است، اما [برنو] میفهمد؟
خودم انداختم سمت خطا اینبار تیرم را
#کیانوش_سفری
عوض کن با دو تا لبخند بعد از این مسیرم را
تمام لشکرم خوابند، هنگام شبیخون است
مرخص کردم امشب پهلوانان دلیرم را
تو گیری من دلم گیر است، اما [برنو] میفهمد؟
خودم انداختم سمت خطا اینبار تیرم را
#کیانوش_سفری
دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو
تقویم را معطّل پاییز کرده است
در من مرور باغ همیشه بهار تو
از باغ رد شدی که کشد سرمه تا ابد
بر چشم های میشی نرگس غبار تو
فرهاد کو که کوه به شیرین رها کند
از یک نگاه کردن شوریده وار تو
#حسین_منزوی
دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو
تقویم را معطّل پاییز کرده است
در من مرور باغ همیشه بهار تو
از باغ رد شدی که کشد سرمه تا ابد
بر چشم های میشی نرگس غبار تو
فرهاد کو که کوه به شیرین رها کند
از یک نگاه کردن شوریده وار تو
#حسین_منزوی
حلالم کن که از سرچشمه ی من تشنه تر رفتی
میان دلبران پابندی مهرت سرآمد بود
چه ها دیدی که با دل آمدی اما به سر رفتی
مگر با کوه خویشاوندیِ دیرینه ای داری؟
که هرچه بیشتر سویت دویدم، پیشتر رفتی
#علیرضا_بدیع
حلالم کن که از سرچشمه ی من تشنه تر رفتی
میان دلبران پابندی مهرت سرآمد بود
چه ها دیدی که با دل آمدی اما به سر رفتی
مگر با کوه خویشاوندیِ دیرینه ای داری؟
که هرچه بیشتر سویت دویدم، پیشتر رفتی
#علیرضا_بدیع