Wacky Sagacious
banner
orac1e.bsky.social
Wacky Sagacious
@orac1e.bsky.social
Fucked up over-thinker
چند سال بود واکسن آنفولانزا نزده بودم و البته مریض خاصی هم نشده بودم. امروز زدم. احساس کردم حتی توانایی روانی تحمل ریسک مریضی رو هم ندارم، چه برسه به مریض شدن.
October 19, 2025 at 7:32 PM
یک) ده دوازده روزه که روحیه‌ام خیلی خرابه و دلیلی هم براش ندارم.
دو) خواهرم پارسال روز تولدم فال متولدین اون روز رو برای یکسال آینده‌شون فرستاد. برای ماه مهر گفته اتفاق ناراحت کننده‌ای برات می‌افته. اینو امشب که دوباره بهش رجوع کردم فهمیدم.
سه) حالا از نگرانی نفسم بالا نمیاد.
October 17, 2025 at 9:54 PM
امروز در جمعی از همکاران رده بالا، یکی‌شون با صدای بلند و طولانی داشت ازم تعریف می‌کرد و بقیه تایید می‌کردند.
یک روزی میاد که من هم این چیزها رو دستاورد ببینم و خود تخریبی نکنم.
August 12, 2025 at 5:40 PM
وقتایی که ناراحتم و در جا خوابش می‌بره خیلی حرصی میشم. اما احساس میکنم شب‌هایی که ناراحتم زیاده و دیگه دارم گند داستان رو در میارم.
July 12, 2025 at 8:07 PM
برای راضی نگه داشتن والدین دارم خودم رو ادیت می‌کنم. اینم اضافه شده به اذیتی که برای سلامتی‌شون می‌کشم.
فرزند سوخته که میگن اینجاست.
July 12, 2025 at 8:02 PM
کل هفته‌ی پیش رو شرکت بودم، شنبه‌ی این هفته رو با دورکاری شروع می‌کنم 🥹
May 30, 2025 at 6:43 PM
عن توی درامای خانوادگی، عن توی مرد دهه چهلی سنتی الاغ. خودم رو با طلاق نجات دادم، تحمل کردن مرد زورگوی کسخل که معتقده عقل زن ناقصه غیر ممکنه. تازه مال من خیر سرش دهه شصتی بود.
همیشه معتقد بودم من خانواده‌ام رو دوست دارم ولی تحمل این دراماهاشون داره برام سخت و سخت‌تر میشه.
May 30, 2025 at 6:21 PM
ورزش سنگین کردم، دوش گرم و طولانی گرفتم، دراز کشیدم ولی دیگه نمی‌تونم بلند بشم برم دنبال کار. حالم (به جز بخش کار داشتنش) واقعا فروشیه.
خسته‌ی مفید، گرم از درون، خواب‌آلود، روی ملحفه تمیز و با باد غیر مستقیم کولر.
May 7, 2025 at 8:06 AM
مریضی پوستی‌ام داره پیشرفت می‌کنه. این خیلی غمگینم می‌کنه و کاری هم از دستم براش برنمیاد.
April 3, 2025 at 9:40 PM
عشقم فردا برمیگرده. ۱۲ روز ازش دور بودم و این شوقی که توی دلم هست فقط از عشق می‌تونه باشه.
البته اینکه هیچ کاری بدون حضورش کیف نمیده هم بی تاثیر نیست. از فردا دوباره کیف به روزمره‌ام برمی‌گرده.
March 31, 2025 at 9:03 PM
پیرمرد هاف هافو اومده غر میزنه در خونه مردم پارک نکنین، تازه خونه خودشم نه. آخه دیوث اگر در خونه‌ی خودم یکی پارک نکرده بود و جا بود که مرض نداشتم.
March 30, 2025 at 4:32 PM
۳۱ روز از آخرین پریودم گذشته. حامله نباشم، هرچی داره روزمره سرمون میاد بسه.
March 30, 2025 at 4:31 PM
مامانم با بازی‌های روانی نمیذاره برم خونه خودم. تعطیلات عید وحشتناکی رو دارم می‌گذرونم. از دیدن پیری‌شون رنج میکشم و فکر نمی‌کنم گذروندن تعطیلات به این شکل منصفانه باشه.
March 21, 2025 at 10:28 PM
گوه توی ترافیک آخر سال تهران. هر روزی که عصر تا آخر وقت باید شرکت باشم عزا می‌گیرم که چجوری برگردم ۲ ساعت توی راه نباشم.
February 16, 2025 at 8:37 AM
شمالم، یه جوری بارون میاد که می‌دونم هیچوقت توی تهران تجربه‌اش نخواهم کرد. برای آدمی که مثل من عاشق بارونه، این حقیقتِ خیلی دردناکیه.
February 6, 2025 at 9:33 PM
سلطان براش روتین شده شب‌های قبل از رویدادهایی که به کمک و حضورش نیاز هست (مثلا مسافرت فردا) تا دیروقت بمونه شرکت کار کنه. بعدم اومده خونه یکساعت و نیم کسچرخ زده، الان نصف شبی داره هن و هون کنان واسه من وسیله جمع می‌کنه. قشنگ می‌رینه توی اعصابم.
February 5, 2025 at 9:04 PM
از هفته پیش که این مسئولیت جدیده رو به شکل غیر رسمی بهم دادن، کارم زیاد شده. با این حقوق نمی‌صرفه. بمونیم تا آخر سال ببینیم در سال جدید چقدر میدن، وگرنه که باید اعتراض کنم.
November 23, 2024 at 2:28 PM
بدون من سفر بک روزه رفت. توقع داشتم بیشتر از این‌ها بهش خوش نگذره. حالا یا کم ابراز کرد یا واقعا خوش گذشته.
November 21, 2024 at 9:53 PM
واسه رفیقمون کادو آنلاین ساعت خریدم. خیلی خودمو فشار دادم که یکی هم واسه خودم نخرم. تف تو بی پولی.
November 4, 2024 at 2:43 PM
داشتم سکته می‌کردم و هنوز دستام می‌لرزه. فکر کردم استوری کلوز فرندی که می‌خواستم از خودم و این مرد بذارم ناغافل منتشر شده برای همه. کیر توی شرایطی که نمیشه رابطه رو توش پابلیک کرد.
November 1, 2024 at 6:01 PM
امروز عملا کارِ شرکت نکردم. ۳ تا جلسه داشتم که کنسل شدن. منم روزم رو به کسچرخ زدن در اینترنت و عذاب وجدان کشیدن از کارهایی که نمی‌کنم گذروندم.
تنها کار مفیدم شستن ظرف‌ها و کنسرت رفتن بود.
October 19, 2024 at 8:23 PM
مدیرم در جلسه بازخورد بهم گفت هیچ نکته منفی یا نیازمند بهبودی در کار و خروجی‌هام نمی‌بینه که بخواد بهش اشاره کنه. اون مدیر با اون سطح استانداردها وقتی این حرف رو بهم می‌زنه جزو معدود اوقاتیه که به خودم اجازه میدم عمیقا از عملکردم راضی باشم.
یکی از بهترین لحظات کاری‌ام ساخته شد.
October 14, 2024 at 3:46 PM
دلم نمی‌خواد بخوابم و دلم نمی‌خواد فردا برم شرکت، اما مجبورم، مجبور.
July 29, 2024 at 10:43 PM
کارِ شرکت، کسکلک و لشینگ بسه، وقتشه پاشم یه پادکست بذارم و به کارهای کثافت خونه برسم.
July 29, 2024 at 3:24 PM
خوابی که دیشب دیدم دیوانه کننده بود. توش قهرمان بودم، قوی و جذاب. منتها توی زندگی اینطوری نیستم، مگه همون خوابش رو ببینم. همچنان به نظر میاد شاید واقعا استریت هم نباشم و این فقط جبر زمانه بوده باشه.
July 24, 2024 at 8:27 AM