لطفا این چیزا رو تو همون تایملاین اونور بگید. یا ناراحتید برگردید.

یعنی قشنگ اطلاعاتش از زندگی من در حد گوز هم نیست.
و حدس بزنید چی؟ صبح تا شب ویدئوی "تو بهترین دوست منی، تو برام میمونی، تو فلانی، تو بیساری" برام میفرسته.
کلا دو تا فکت که خودم اومدم بهت گفتم رو نتونستی تو خاطرت نگه داری. چه برسه چیزای دیگه‌ای که اینور اونور مینویسم و میگم و... .

میگه چیکارا میکنی؟ میگم درس میخونم. میگه عههه فلان چیز انگیزه شد برات؟
میگم نه از قبلش میخوندم. رفتم دفتر خریدم؟ جزوه نوشتم؟
میگه خب بعدش ولش کردی.
میگم نه نکردم.
میگه پرسیدم ثبت نام نمیکنی گفتی نه؟
میگم این قضیه دفتر مال یه ماه پیشه.
میگه خب اون قضیه که پرسیدم انگیزه شد هم مال یه ماه پیشه.
میگم نه.

عهههه :))) احساس مالکین و اشراف‌زاده‌ها رو دارم.

باهاش دعوا کردم سر اینکه گوشش خوب نمیشنوه و هی یه چیزو میپرسه و فکر میکنه جواب نمیدی و غر میزنه و وقتی بلند باهاش حرف میزنی بهش برمیخوره و باز غر میزنه.
ولی در اصل چون پی‌ام‌اسم و دیگه طاقت زندگی با مامان بابام رو ندارم.

و دوستام چون ازم کوتاهترن وقتی کنارمن باهام مثل پارتنرشون رفتار نکنن.

یعنی آدم انتظار داره تو قرن ۲۱ یه چیزایی حل شده باشه ولی فقط از نزدیکان من سه نفر قبول کنن با همچین شرایطی ازدواج کنن تو مغزم نمیگنجه. سه نفر تو پنج سال. هر کدومم یه پله بدترش رو انتخاب کردن.

عهههه؟؟؟ اسپانیایی خیلی شیرین و قشنگه. ولی به درد مهاجرت اینا نمیخوره. خودشون گداین. فوقش بخوای تدریسش کنی.

=)))) صبر کنیم روسی یاد بگیره ازشون بپرسه.

روسی که خیلی خوبه. زبان پدرمونه.