Nazanin
naazaneen.bsky.social
Nazanin
@naazaneen.bsky.social
Incoherent mess!
🤝 فقط در رشته‌های چرت و پرت سودرسان ‌به سرمایه :))) اگه من اینو می‌گفتم، ح که هم‌رشته من بوده و خیلی هم قبولم نداره، می‌گفت تو خوبی! ‌ولی in solidarity sister!
November 30, 2025 at 9:20 PM
کاش منبر درست کنیم برای زمستون! آخ، خیلی هم دلم برای از یک جا شروع کردن تو و رسیدن به هزار جای دیگه تنگ شده بود. کیف کردم.
November 30, 2025 at 7:35 PM
خلیج فارس به اصفهان و مصیبت از نو. کاش مکالمه حضوری بود، های بودیم یا اقلاً کمی تیپسی. کاش اقلاً سرد نبود و لب آب بودیم و آفتاب.
November 30, 2025 at 6:43 PM
می‌رسید به کیم داوی و فلوییدیتی و جریان پول و آب و میل و کالا و معنا و بدن‌ها و بیماری و ترس. بعد اوج می‌گرفت که desire is the driver of placemaking و اگر رهاش کنی desire becomes destruction و همون‌طور که میل به زیارت تبدیل شد به شیوع وبا و شاید دور کامل می‌زدم و برمی‌گشتم به آخوند و آوردن آب از/
November 30, 2025 at 6:43 PM
اگه منبر و باتوم رو در ادامه می‌دادی دست دوستت در مناطق سردسیری ادامه می‌داد که بعضی از شهرها روشون به آبه و بعضی‌ها پشتشون و بعضی اصلاً آب رو قایم می‌کنن. در حالی که آب خودش موضوع و منشأ سیالیته. سیالیت شهر، سیالیت سرمایه، سیالیت میل و دیزایر و از مجتهد وبایی، آلپ و وین و رود مدفون و اورسون ولز تو/
November 30, 2025 at 6:43 PM
آخ 🫂 کاش کاری از دستمون برمیومد. همه هم لمس شدن.
November 30, 2025 at 6:23 PM
قشنگ جذاب
November 30, 2025 at 6:21 PM
🫂❤️‍🩹
November 30, 2025 at 6:15 PM
من فکر می‌کردم تو فلوریدایی. بغل.
November 30, 2025 at 6:11 PM
🫠💘
November 30, 2025 at 6:10 PM
وضعیت و از مجموعه یادآوری‌ها :)))
a piece of paper with the words to do inhale exhale and inhale exhale written on it
ALT: a piece of paper with the words to do inhale exhale and inhale exhale written on it
media.tenor.com
November 30, 2025 at 5:58 PM
کاش لااقل خدایی بود و بهش فحش می‌دادیم عباس‌قلی جون.
November 30, 2025 at 5:57 PM
چقدر هم نگفتی و اصلاً هم ناراحت نشدم :)))
November 30, 2025 at 5:57 PM
تشریف بیار منزلمون شراب جون. حداقل هی با هم می‌نوشیم.
November 30, 2025 at 5:55 PM
فکر کنم هندل کردن زمستون سخت تو شهر خیلی راحت‌تر از موقعیت‌های حومه‌ایه. اون سال‌هایی هم که من و تو شیکاگو بودیم، زمستون‌ها سبک‌تر بودن که لابد بی‌تأثیر نیست. من هم مصیبت-فتیگد شدم و واقعاً به مویی بندم و شاید چند سال پیش این‌طور اذیت نمی‌شدم. حدس می‌زنم برای همه‌مون تا حدی همین‌طوره. مراقب خودت باش زهرا :***
November 30, 2025 at 5:55 PM
هیچ‌کس باور نمی‌کنه و به غرهای من وقعی نمی‌نهه، نادر جون، در حالی‌که این‌جا سیبری‌کیوزه.
November 29, 2025 at 2:33 PM
غر مهد جوجه خیلی درام و رئال و هر روزه است. خوب می‌کنی :)))
November 23, 2025 at 4:04 PM
چرا. منظورم فقط این‌جا نبود. تو وضعیت روزمره تکراری و حوصله‌سربرم :)))
November 23, 2025 at 4:03 PM
اجازه بده ح رو بپیچم و تقدیم حضورت کنم :))) :**
November 23, 2025 at 1:29 PM
از چند جهت برای غریبه‌ها هم سبک کنه، چه برسه به دوست و آشنا و خودم. قضیه انگار موندن طولانی در وضعیت fight or flightه. ذهنم از فانکشن جلوتر نمی‌ره ولی اپروچش پست‌مدرن و پست‌ساختاره. به خاطر همین خودم هر لحظه با ذره‌بین در حال نقد این فانکشن ملال‌آورم.
November 23, 2025 at 1:27 PM
مشغول خودسرزنشی بودم و هر دو بهم گفتن، فکر کن ما این‌ها رو تعریف کردیم. تو در جواب ما چی می‌گفتی و چطور فشار و سنگینی موضوع رو از روی ما برمی‌داشتی؟ اون شب با ذکر آره، درست می‌گین ردش کردم. ولی واقعاً به ذهنم نرسید چی بگم، در حالی‌که نازنین سه سال پیش می‌تونست با کلمه اون درد و پیچیدگی رو/
November 23, 2025 at 1:27 PM
بلیت به مثابه جلسه تراپی! حتی چند جلسه. مرسی لاله. واقعاً خیلی تو ذهنم کلیک کرد. البته موضوعم نوشتن این‌جا نبود و تو فضای روزمره هم چنان overwhelmedام که همین‌طور تکراری و حوصله‌سربرم. اولین بار جایی متوجه شدم که موضوعم در سطح پایین تکرار و ملاله که بین دوست‌های قدیمی و صمیمی که سالی یک بار می‌بینمشون
November 23, 2025 at 1:27 PM