چیزی از آنسوی یقین، شاید کمی هم پیشتر
آغاز و ختمِ ماجرا لمسِ تماشای تو بود
دیگر فقط تصویرِ من در مردمکهای تو بود
من عاشقِ چشمت شدم...
~ افشین یداللهی
چیزی از آنسوی یقین، شاید کمی هم پیشتر
آغاز و ختمِ ماجرا لمسِ تماشای تو بود
دیگر فقط تصویرِ من در مردمکهای تو بود
من عاشقِ چشمت شدم...
~ افشین یداللهی
آن دم که چشمانت مرا از عمقِ چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینیتر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمانِ تو، نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
آن دم که چشمانت مرا از عمقِ چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینیتر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمانِ تو، نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
chatgpt.com/share/678bbf...
chatgpt.com/share/678bbf...
chatgpt.com/share/677d50...
chatgpt.com/share/677d50...