اندر امیدواری
morghesahar.bsky.social
اندر امیدواری
@morghesahar.bsky.social
نمی‌دونم دارم تعریف درستی ارائه می‌دم یا نه، ولی حس می‌کنم مهاجرت و تبعاتش ازم یه آدم اینسکیور ساخته. پیام‌هام به آشنایانم در این شهر که بی‌جواب می‌مونه هزار تا فکر و خیال می‌آد تو سرم که نکنه نمی‌خوان باهام معاشرت کنن؟ نکنه یه ایرادی دارم؟ یه چیزی گفتم ناراحت شدن؟ و هزار تا کوفت دیگه.
December 6, 2025 at 5:43 PM
راستی هفته‌ی پیش که بچه آزمایش داد، پلاکتش نرمال بود🥲 از تیر ماه دیگه دارو نمی‌خوره و دکترش گفت به احتمال خیلی زود خوب شده. همون‌جا زدم زیر گریه ولی باز ته دلم گفتم زیاد ذوق نکنم شاید به‌خاطر آنتی‌بادی‌هاییه که از ویروس‌های اخیر تو بدنش مونده. حالا قرار شد آخر ژانویه باز آزمایش بدیم تا مطمئن شیم 🥲
December 5, 2025 at 11:30 PM
متاسفانه وقتی رمان به زبان انگلیسی می‌خونم توانایی و سواد لذت بردن از نثرش رو ندارم. فقط درگیر قصه می‌شم. از همینه که فارسی خوندن برام عیش مضاعفه.
December 5, 2025 at 6:31 PM
کتابخونه‌ی شهرمون سرجمع بیست تا کتاب فارسی داره و امروز دیدم آدم‌های زندگی قبلی فریبا وفی رو هم آورده 🥲 عاشق این زن و زبان و قصه‌هاشم.
December 5, 2025 at 2:38 AM
سلام قشنگای آسمان آبی :*
دلم براتون تنگ شده بود. زندگی من بر همون روال سابقه، فقط قسمت اپلای کردن رو کنار گذاشتم مدتی تا روانم آروم شه. شما در چه حالین؟
December 4, 2025 at 7:39 PM
چند شبه بچه راضی نمی‌شه با من بخوابه و با گریه اصرار داره که باباش بخوابوندش. دیشب مامان‌بزرگش علت رو ازش جویا شده و بچه فرموده: آخه مامانی خیلی حرف می‌زنه :))))
ای بختت زن که از یه ساعت قبلش پیش‌خوانی می‌کردی قصه و لالایی جذاب براش تعریف کنی 🤦‍♀️
September 12, 2025 at 4:05 PM
وای چند روزه این از مغزم بیرون نمی‌‌ره:
ای پیش تو ما چون سوسک، وی عشق تو دمپایی

فرازی از شعری که محبوب سابق سروده بود :))
September 11, 2025 at 7:03 PM
مرسی از هم‌فکری‌تون بلوجونیا❤️ فرستادم🥲
حالا چون تسکه برام جالب و چالشیه بدم نمی‌آد سر صبر کامل انجامش بدم و بفرستم بگم نمی‌خوام تو ارزیابی‌م دخیل شه ولی دوست دارم فیدبک بگیرم رو این کارم. اما می‌ترسم به نظرشون ضایع و توروخدامن‌روبگیرین‌طور باشه.
September 10, 2025 at 6:00 PM
دیروز یه مصاحبه برای یه پوزیشن سینیور تو فیلد خودم داشتم. بعد از مصاحبه یه تسک خیلی سنگین فرستادن که تو یه ساعت انجام بدم. منم هول کردم و استرس و در نهایت فقط یه بخشش رو تونستم انجام بدم. بعدا فکر کردم کاش بهتر مدیریت می‌کردم زمان رو و یه نوکی هم به بخش‌های دیگه می‌زدم.
September 9, 2025 at 8:15 PM
دقت می‌کنم می‌بینم در امور روزمره هم مدام در حال حل مساله و بهینه‌سازی‌ام. خریدها بهینه باشه، جاساز کردن مواد غذایی داخل یخچال بهینه باشه، چیدمان وسایل کابینت‌ها و حتی ظرف‌های کثیف توی ماشین‌ظرفشویی بهینه باشه. ا‌ون‌وقت خیلی‌ها این‌ چیزا براشون ذره‌ای اهمیت نداره و باری به هر جهت اینا رو پیش می‌برن.
September 7, 2025 at 7:00 PM
تصمیم گرفتم تمرکزم رو از روی اپلای کردن صرفا برای یه کاری پیدا کردن بردارم. منظورم اینه دیگه نمی‌خوام سر هر کاری برم. همین داشت اضطرابم رو تشدید می‌کرد. هر از گاهی گزینه‌های دلخواهم رو اپلای می‌کنم و اگه شد که خدا رو شکر. نشد هم فدای سرم دیگه.
September 7, 2025 at 2:53 PM
مامان‌بزرگ بچه داشت براش توضیح می‌داد بچه عامل اختلاف پدر و مادره که سریع خودم رو از دستشویی رسوندم وسط و بحث رو جمع کردم 🤦‍♀️
September 5, 2025 at 12:52 PM
بچه‌م شوخی شوخی با مامان‌بزرگش یه بازی راه انداخته، هر چی اون می‌گه متضادش رو می‌گه. مثلا:
مامان‌بزرگش: به‌به چه روز خوبی!
بچه‌م بلافاصله: اه اه چه روز بدی.

امشبم همون‌جور که خسته و خوابالو می‌رفت تو تخت به‌ش گفت: سلام، روز شما بخیر.
ینی در پایین‌ترین سطح انرژی هم حواسش هست چپکی بگه :))
September 5, 2025 at 2:18 AM
یادتون می‌آد اسم برند پوشاک الناز محمدی (خواهر الهه) چی بود؟
September 4, 2025 at 10:32 PM
مهم‌ترین انگیزه‌م برای به درآمد رسیدن، نگرانیم از وضعیت خانواده‌م تو ایرانه و این‌که بتونم تو این شرایطی که هر روز سخت‌تر می‌شه یه کوچولو کمکشون کنم. واقعا فکر این‌که چطوری با حقوق اندک بازنشستگی باید این‌روزها رو بگذرونن داغونم کرده.
September 4, 2025 at 3:32 PM
یه نور کم‌سویی هم ته دلم می‌گه شاید مثل اون‌روزهایی که عشق می‌خواستم و سروکله‌ش پیدا نمی‌شد، یا مثل اون‌روزهایی که بچه می‌خواستم و نمی‌شد، یهویی همه چی درست شه و بهترینش اتفاق بیفته.
September 3, 2025 at 10:25 PM
مصاحبه نمی‌گیرم یه جور داغون می‌شم، می‌گیرم یه جور دیگه از اضطراب پاره می‌شم که نکنه خوب ظاهر نشم و این فرصت از دست بره و صد سال دیگه یه مصاحبه‌ی جدید بگیرم.
September 2, 2025 at 3:55 PM
رفتم لینکدین دیدم یکی عکس کارنامه‌ی کنکور بچه‌ش رو گذاشته و تعریف و تمجید کرده. تو توییتر هم دیدم چند نفر ذوق رتبه‌ی بچه‌شون رو کردن. یاد واکنش بابام شب اعلام رتبه‌ها افتادم‌. جیغ کشیدم گفتم فلان شده رتبه‌م، داد زد گفت: به جهنم. دلیل؟ گفت خیلی ذوق‌زده شده بودی ترسیدم سکته کنی. دِ آخه مرد 🤦‍♀️
August 31, 2025 at 2:43 AM
هر لحظه ممکنه خشم این بیکاری رو سر میم خالی کنم.
August 28, 2025 at 4:26 PM
با بچه رفتیم از باغ هلو چیدیم، از تماشای تراکتور ذوق کردیم و حالا توی ساحل با وسواس سنگ‌ها رو انتخاب می‌کنیم که پرت کنیم توی آب. خواهرم زنگ زد گفت دندون مامانم عفونت کرده و دکتر گفته باید به متخصص اندو ریفر شه و اقلا سه ماه دیگه نوبتش می‌شه، لذا فوری فوتی می‌خواد بلیت بگیره برای هفته‌ی بعد برگرده ایران.
August 27, 2025 at 11:07 PM
ریجکت شدم.
برای یه پوزیشن جونیوری اپلای کرده بودم و رزومه‌م رو تیلور کرده بودم. سال فارغ‌التحصیلی‌م رو ننوشته بودم تو رزومه. الان تو مصاحبه‌ی تلفنی ازم پرسید. نکنه به خاطر این ریجکتم کنن؟ 💔
August 27, 2025 at 3:41 PM
یه شغل جونیوری اپلای کرده بودم و از این آزمون‌های آنلاین داشت و نتیجه‌ی آزمونه این بود که آفرین چقدر فیت این شغلی، کمتر از ۲۴ ساعت بعد ایمیل ریجکت رو دریافت کردم :))
August 21, 2025 at 7:30 PM
برای یه پوزیشن جونیوری اپلای کرده بودم و رزومه‌م رو تیلور کرده بودم. سال فارغ‌التحصیلی‌م رو ننوشته بودم تو رزومه. الان تو مصاحبه‌ی تلفنی ازم پرسید. نکنه به خاطر این ریجکتم کنن؟ 💔
August 20, 2025 at 3:03 PM
من برای شغل فعلی‌م حقوق نمی‌گیرم فعلا و قراره حقوقم بعد از جذب سرمایه داده بشه. خودم از یه جایی به بعد دیگه ساعات کاری‌م رو وارد نکردم و فقط دلم خواسته کار پیش بره. الان دو هفته‌ست تسکی دستم نیست و امروز کلی با خودم کلنجار رفتم به مدیرم بگم اگه کار دیگه‌ای از دستم بر میاد بگو بهم /
August 18, 2025 at 11:39 PM