داروغه بود و مست جز اینها کسی نبود
آوخ که باز ظلمت این کوچه باغ را
غرق چراغ گشتم و کسی نبود
هر هفت برگ ذهن خدا را ورق زدم
درهیئتی شبیه من اما کسی نبود
بیچاره بذر عشق که در دل نهفته ماند
در موسمی که باب دل ما کسی نبود
داروغه بود و مست جز اینها کسی نبود
آوخ که باز ظلمت این کوچه باغ را
غرق چراغ گشتم و کسی نبود
هر هفت برگ ذهن خدا را ورق زدم
درهیئتی شبیه من اما کسی نبود
بیچاره بذر عشق که در دل نهفته ماند
در موسمی که باب دل ما کسی نبود
مادرت را که به جنون بکشند
پدرت را به خاک و خون بکشند
با تفنگ پدر چه خواهی کرد
آب داری و دانه هم داری
جمع های شبانه هم داری
گیرم اصلا که خانه هم داری
با دل دربهدر چه خواهی کرد
گیرم اصلا پرنده هم باشی
قلب سرخ تپنده هم باشی
لب لبریز خنده هم باشی
با دو تا چشم تر چه خواهی کرد
مادرت را که به جنون بکشند
پدرت را به خاک و خون بکشند
با تفنگ پدر چه خواهی کرد
آب داری و دانه هم داری
جمع های شبانه هم داری
گیرم اصلا که خانه هم داری
با دل دربهدر چه خواهی کرد
گیرم اصلا پرنده هم باشی
قلب سرخ تپنده هم باشی
لب لبریز خنده هم باشی
با دو تا چشم تر چه خواهی کرد