یک روز بعد رفتنم میری
صد سال بعد رفتنت اینجام

عه صدای منو از بی‌خوابی می‌شنوید.

وقتی فریلنسر بودم آدم بدقولی بودم. یا حداقل نمی‌تونستم estimate درست برای کارهام بدم و همیشه یه سری آدم شاکی دور و برم وجود داشتن. بعد از مدت‌ها حالا در موقعیت مشابهی قرار گرفتم. از تکرار اشتباهات گذشته مثل سگگگگگگگگ می‌ترسم.

بعد از یک کاهش ۳۰ کیلویی، این بار مجدد ۸ کیلو اضافه کردم و تازه دو روزیه که دارم جمع می‌کنم کاسه کوزه رو. امیدوارم بیشتر از این تلاش‌ها با گا معاشقه نکنن.

باز یک اقدام پامنقلیِ دیگه از ایلان عزیز و باز هم بلواسکای.

ولی بلو اسکای تو همین مدت کم خیلی پیشرفت کرده. جالب.

عجب دو روزِ عجیبی بود. چی بود این کدها که ریخته بودیم تو پروژه. فاک.

واقعاً این زندگی دیگه ارزش کردن نداره.

این الان دیگه واقعاً کنده ه ه ه (خلوتم هست همچنان).

اینجا یه طوری خلوته که که که.

اولین توییت(؟)