چه آیکونش خوشگل شده اینجا

دلم میخواست تولد مامانم پیشش بودم و بغلش می‌کردم :(

من دوباره ریدم تو ساعت خوابم.

سه روزه نشستم خونه و کسکلک نکردم همینجوری کاره که دارم تیک میزنم.

داره موعد تمدید ویزام میرسه و همه چی رو هواست.

امروز هی از اینور شهر میرفتم اونور شهر که واسه خونه سه تا سطل اشغال دست دوم بگیرم و کلی ذوق داشتم. واقعا جهاز خریدن کار مورد علاقه‌مه.

یه ربع با چمدون دویدم تا به قطار برسم و جلو چشم در رو بست و رفت.

گشنمه و خوابم میاد. متاسفانه نیازهای اولیه‌ام برآورده نمیشه در این زندگی.

دارم سخت رو خودم کار میکنم که کمتر کون خودمو پاره کنم واسه کار و مشکل دیگران.
هنوز تو این مرحله‌ام که کمتر پاره کنم و عذاب وجدان نگیرم واسه باقیمونده‌ش. که خودش پیشرفت محسوب میشه.

من رو از تخت جدا کنید

دوباره دارم کارای جوادی میکنم 🤦🏻‍♂️

می‌خوام اینجا به سبک ده سال پیش توییت کنم :))
خب پاشم برم نون بخرم صبحونه بخوریم.