گل پژمرده شد،
پرنده از تشنگی در قفس جان داد،
دیر شد، نیا.
اگر آمدی هم نمان.
خواستی بمانی هم دنبالم نگرد.
من نیستم، دیر آمدی.
.
گل پژمرده شد،
پرنده از تشنگی در قفس جان داد،
دیر شد، نیا.
اگر آمدی هم نمان.
خواستی بمانی هم دنبالم نگرد.
من نیستم، دیر آمدی.
.
ما خاطرات رو میسازیم
اما مرور خاطرات ما رو نابود میکنه….
ما خاطرات رو میسازیم
اما مرور خاطرات ما رو نابود میکنه….
اهمیتی ندارد که بعد از مرگ
چه کسی به یاد ما گریه میکند
مهم این است که قبل از مرگ
چه کسی پناهِ گریههای ما بود.
اهمیتی ندارد که بعد از مرگ
چه کسی به یاد ما گریه میکند
مهم این است که قبل از مرگ
چه کسی پناهِ گریههای ما بود.
و این جهان به لانهی ماران مانند است
این جهان پر از صدای پای مردمانی است
که همچنان که تو را میبوسند
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند
و چه صادقانه دروغ میگویند و
چه خالصانه خیانت میکنند
در این جهان هر چه تنهاتر باشی
پیروزتری...!!!
و این جهان به لانهی ماران مانند است
این جهان پر از صدای پای مردمانی است
که همچنان که تو را میبوسند
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند
و چه صادقانه دروغ میگویند و
چه خالصانه خیانت میکنند
در این جهان هر چه تنهاتر باشی
پیروزتری...!!!
تولدم مبارک جمله راحتیست اما تبریک تولد به خودم سخت،نه میشود او را سورپرایز کنم و نه میشود موقع اهدای کادو پیشانی وگونهاش را ببوسم
تولدم مبارک جمله راحتیست اما تبریک تولد به خودم سخت،نه میشود او را سورپرایز کنم و نه میشود موقع اهدای کادو پیشانی وگونهاش را ببوسم
کودکیهایم
با آن دوچرخهی قراضهاش
کاش همیشه پنچر میماند...
زمان چیز عجیبی است ،
میدود جلو میرود؛
و دوست داشتنیترین
آدمهای زندگیت را یا
میگیرد یا کهنه میکند یا عوض!!
کودکیهایم
با آن دوچرخهی قراضهاش
کاش همیشه پنچر میماند...
زمان چیز عجیبی است ،
میدود جلو میرود؛
و دوست داشتنیترین
آدمهای زندگیت را یا
میگیرد یا کهنه میکند یا عوض!!
ببر مرا که دل پر از بهانه ی توست
مرا بخوان که عاشقانه ای ندارم
هوای سینه ام پر از ترانه ی توست ….
ببر مرا که دل پر از بهانه ی توست
مرا بخوان که عاشقانه ای ندارم
هوای سینه ام پر از ترانه ی توست ….
اما همه چیز فراموش نمیشود…..
اما همه چیز فراموش نمیشود…..
کاش کسی فریاد بزند : افکار کهنه بیاورید ، افکار نو ببرید …
زندگی با وسایل کهنه میگذرد اما با فکر کهنه نه ..،،
کاش کسی فریاد بزند : افکار کهنه بیاورید ، افکار نو ببرید …
زندگی با وسایل کهنه میگذرد اما با فکر کهنه نه ..،،
این را دانستم و میدانم که آدم به آدم است که زنده اس…
آدم به عشق آدم زنده است!!!
این را دانستم و میدانم که آدم به آدم است که زنده اس…
آدم به عشق آدم زنده است!!!
بنگر که در این فاصله چه کردی ، گرما بخشیدی یا سوزاندی….
بنگر که در این فاصله چه کردی ، گرما بخشیدی یا سوزاندی….
چه سودی به حال مردمان ستمدیده در این دنیا دارد
چه سودی به حال مردمان ستمدیده در این دنیا دارد
بابا اگر نان داد
تاوان هم فراوان داد . . .
روز پدر مبارک
بابا اگر نان داد
تاوان هم فراوان داد . . .
روز پدر مبارک
دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد…
دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد…
اگر کسی میخواهد
به تنهایی به بهشت برود،
انسان خوب و بی آزاری است
ولی اذیت و آزار مردم
از آنجایی شروع میشود
که یک دسته دیگر میخواهند
به جز خودشان
بقیه را هم با خود به بهشت ببرند!
اگر کسی میخواهد
به تنهایی به بهشت برود،
انسان خوب و بی آزاری است
ولی اذیت و آزار مردم
از آنجایی شروع میشود
که یک دسته دیگر میخواهند
به جز خودشان
بقیه را هم با خود به بهشت ببرند!
آدم دلش می خواهد افکارِ لعنتی اش را ،
یک جوری بپیچانَد !
بیخیالِ قضاوت ها و اشتباهاتش باشد ،
نه به گذشته اش فکر کند ،
نه آینده ...
بی هیچ فکر و مشغله ای ؛
در خلوتی دنج و شبانه ؛
دراز بکشد ...
آدم دلش می خواهد افکارِ لعنتی اش را ،
یک جوری بپیچانَد !
بیخیالِ قضاوت ها و اشتباهاتش باشد ،
نه به گذشته اش فکر کند ،
نه آینده ...
بی هیچ فکر و مشغله ای ؛
در خلوتی دنج و شبانه ؛
دراز بکشد ...
خون شدانگشتم بر آجر حک کنم ، ما بیشتر….
خون شدانگشتم بر آجر حک کنم ، ما بیشتر….
هرگز از دیوار قلبم پاک نشد
روزت مبارک حتی اگر دیگر نیستی
هرگز از دیوار قلبم پاک نشد
روزت مبارک حتی اگر دیگر نیستی
تا سپیدی برف ها
به ما امید زنده ماندن بدهد
ما گرما نمیخواهیم
ما امید میخواهیم ….
تا سپیدی برف ها
به ما امید زنده ماندن بدهد
ما گرما نمیخواهیم
ما امید میخواهیم ….
کاش کسی میگفت چطور
میتوان به چیزی فکر نکرد؟
کسی را دوست نداشت ؟
و رنجی را فراموش کرد؟
چطور میتوان
آسوده بود از فکر ، از خیال ؟
چطور میتوان رها کرد ؟
و گریخت ؟
از آدمها، از انتظار ...
گاهی از زندگی
و از دردهای نگفتنی که آدم را
شکسته میکند...
کاش کسی میگفت چطور
میتوان به چیزی فکر نکرد؟
کسی را دوست نداشت ؟
و رنجی را فراموش کرد؟
چطور میتوان
آسوده بود از فکر ، از خیال ؟
چطور میتوان رها کرد ؟
و گریخت ؟
از آدمها، از انتظار ...
گاهی از زندگی
و از دردهای نگفتنی که آدم را
شکسته میکند...