banner
h0maa.bsky.social
@h0maa.bsky.social
حالم خیلی بده. خیلی خیلی خیلی بد
November 13, 2025 at 7:21 AM
وای ازت متنفرم
November 12, 2025 at 11:32 AM
دلم میخواد قبل خودکشی هرچی تجربه بد از بستری هست رو جمع کنم
November 12, 2025 at 11:31 AM
این گربه‌ها درمان شن، واگذار میکنم و بعد خودم رو می‌کشم
November 12, 2025 at 11:30 AM
نمی‌دونم فایده داشته باشه اینجا بگم یا نه، خیلی هم شرمنده‌ام، ولی من چند ساله به گربه‌های کوچه غذا میدم و در حد توانم درمانشون می‌کنم. الان به جایی رسیدم که خیلی سخت شده برام هزینه درمان. این بچه چند هفته‌ست داره به خاطر کلسی شدید و توکسوپلاسموز درمان میشه، عکس روز اول و الانش رو گذاشتم
November 7, 2025 at 12:09 PM
دارم له میشم
October 28, 2025 at 2:38 PM
به روانکاوم گفتم پول ندارم و سه جلسه آینده رو نمیتونم بیام، در جریان هزینه‌های پیش‌بینی‌نشده هنگفت اخیر هم بود، اینم میدونه که راحت نیستم بیام بعدا پول بدم ولی باز میگه سه جلسه کنسلی پشت هم خیلی زیاده فعلا فقط یکی رو کنسل میکنم. بابا خب چیکار کنم؟ اسکرین شات موجودی حساب بفرستم؟
October 28, 2025 at 2:37 PM
شاید بالاخره داریم نزدیک میشیم به روزی که دیگه جلو خودم رو نمیگیرم و خودم رو میکشم
October 28, 2025 at 2:16 PM
خیلی خسته‌ام. خیلی خیلی حالم بده. خیلی خیلی خیلی خسته‌ام از همه‌چیز.
October 28, 2025 at 2:15 PM
برا این بچه‌گربهه که چند هفته‌ست درگیر درمانشم دیگه باید کمک مالی و قرض بگیرم. روم نمیشه. چاره‌ای نیست ولی.
October 28, 2025 at 2:13 PM
داره میشه وسط پاییز، هوا هنوز ۲۶ درجه‌ست و یه قطره بارونم نیومده.
October 28, 2025 at 2:12 PM
انرژی ندارم. پولم ندارم.
October 23, 2025 at 10:06 AM
چند هفته‌ست تمرکز نداشتم حتی دو صفحه کتاب بخونم
October 23, 2025 at 9:43 AM
امروزم دوباره باید بچه‌گربه رو ببرم دامپزشکی برا تزریق
October 23, 2025 at 9:42 AM
خیلی خیلی مضطربم
October 22, 2025 at 10:19 AM
رفتیم دفترخونه و مامانم خونه رو به اسم من و خواهرم کرد که داییم نتونه کاری کنه. ولی از اون طرف با این کار زخمی و وحشی‌ترش کردیم وقتی بفهمه. نمی‌دونم دیگه چی میشه. با دوتا وکیل هم حرف زدیم راهی به جز این نبود.
October 22, 2025 at 10:11 AM
شایدم به خاطر اضطرابه که شک کردم
October 21, 2025 at 10:05 PM
خیلی اضطراب دارم. شک کردم که داریم کار درستی می‌کنیم یا نه.
October 21, 2025 at 10:05 PM
اضطراب اجتماعی هم داره می‌بلعدم. علاوه بر غم.
October 21, 2025 at 10:10 AM
این چند روز و تو اوج بدبختی و اضطرابهای مرتبط با خونه و دایی عوضی یه بچه گربه مریض هم داشتیم که روزی دو بار می‌بردیمش برا سرم🤦 امروزم باید ببرمش برا ویزیت
October 21, 2025 at 10:09 AM
واقعاً دیگه نمی‌کشم
October 21, 2025 at 10:07 AM
خیلی خسته‌ام دوستان. خیلی. تو وضع خیلی بدی گیر کردیم.
October 21, 2025 at 10:06 AM
خیلی خسته‌ام. خیلی خیلی زیاد.
October 10, 2025 at 2:13 PM
بچه‌ها هرکدومتون کالیفرنیاست بره یه تبری چیزی بزنه تو سر داییم. یا چمیدونم برداره ببردش روانپزشکی چیزی ببینیم تو هشتاد سالگی معجزه میشه یا نه.
October 10, 2025 at 2:03 PM
این کی بود گیرش افتادیم آخه. از اونور مادرم هم با این سن هنوز حاضر نیست و بلد نیست از خودش مراقبت کنه.
October 10, 2025 at 2:02 PM