هرچه،با من سر کین است و عناد
از کلاغی که بخواند بر بام
تاچراغی که بلرزاند باد
مثل این است که در آتش روز
ظلمت سردِ شبش مستتر است
مثل این است که از اول شب
غم فردا پس در منتظر است
خانه ویران!که در او،هرچه که هست
رنج دیروز و غم فرداییست...
-شاملو_
هرچه،با من سر کین است و عناد
از کلاغی که بخواند بر بام
تاچراغی که بلرزاند باد
مثل این است که در آتش روز
ظلمت سردِ شبش مستتر است
مثل این است که از اول شب
غم فردا پس در منتظر است
خانه ویران!که در او،هرچه که هست
رنج دیروز و غم فرداییست...
-شاملو_
راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب
من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم
دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم
چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بیطاقت
به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم
#حافظ_شیرازی
راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب
من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم
دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم
چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بیطاقت
به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم
#حافظ_شیرازی
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
باید كه جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
اندیشهات جایی رود وانگه تو را آنجا كشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو...
#غزلیات_شمس
#مولانا
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
باید كه جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
اندیشهات جایی رود وانگه تو را آنجا كشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو...
#غزلیات_شمس
#مولانا
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست..
ماییم و یک جهان حرف که میچکد،از میان لبخند هایمان،در لابه لای اشک ها.
ما مانده ایم و سیلی سرخ روزگار،که هرگز از یاد نخواهیم بُرد.
ای گدایان واژه های فراموش شده!
ما،مبتلای این درد بی پایانیم؛
ما،حرف هایی هستیم که نگفته ایم.
ا"ناشناس"
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست..
ماییم و یک جهان حرف که میچکد،از میان لبخند هایمان،در لابه لای اشک ها.
ما مانده ایم و سیلی سرخ روزگار،که هرگز از یاد نخواهیم بُرد.
ای گدایان واژه های فراموش شده!
ما،مبتلای این درد بی پایانیم؛
ما،حرف هایی هستیم که نگفته ایم.
ا"ناشناس"