Donya
banner
donya.us
Donya
@donya.us
رفتم تو یه مغازه وقت بگذره. منتظر دوستام بودم. اینو خریدم برای الاهه به امید این‌که خیلی زود ببینمش.
کاش زودتر ولش کنن.
August 18, 2023 at 7:10 PM
خیلی دیر ولی به آذر شیوا علاقمند شدم.
August 15, 2023 at 5:11 PM
این کاربر به هر نقطه‌ی خنکی می‌رسه دیگه نمی‌خواد برگرده تهران.
July 28, 2023 at 11:22 AM
از این‌جا
July 28, 2023 at 8:52 AM
کیسه‌ی آب‌گرم پشمی
July 15, 2023 at 11:38 AM
از کارهای روتینم اینه هر روز عدد ۱۱ رو ارسال کنم.
July 12, 2023 at 7:46 AM
دوست جالبم
July 6, 2023 at 7:31 PM
همه رو که دادم رفت ولی هنوز دو تا دعوت‌نامه موجوده به بهترین پیشنهاد واگذار می‌شه :))))
July 3, 2023 at 8:37 AM
دیشب از باشگاه اومدم بیرون گوشیم رو چک کردم و فکر کردم کسی آتیش گرفته و چه کار ضروری‌ای پیش اومده!
می‌خواست بگه بیا فلان‌جا! که من دو روز قبل گفته بودم نمی‌رسم بیام.
July 2, 2023 at 8:44 AM
استوری دوستم یادآوری کرد تعداد دوستام در لندن از همه جا بیش‌تر شده.
June 30, 2023 at 2:40 PM
ظهر جمعه
June 30, 2023 at 9:01 AM
تصویری که از تلاش‌های امروزم ثبت شده. ۳۰ثانیه باسن مردم :))
June 26, 2023 at 10:39 PM
وارد صدر شدم و رسیدم به ترافیک، ۲تا خانوم مسن گوشه‌ی اتوبان پیاده‌روی می‌کردن و یکی‌شون گفت تا یه جایی می‌تونیم بیایم؟ نیم ساعتی هم‌مسیر بودیم تو ترافیک وحشتناک عصرگاهی و از هر دری حرف زدیم. زن از بچه‌هاش گفت و کارش و... خانومی که پشت نشسته بود کلمه‌ای حرف نزد، موقع پیاده شدن این گل‌ها رو داد بهم.
June 26, 2023 at 10:32 PM
جمعه صبح بارون تمام شد. از لالا رفتیم سمت دشت فریم و جاده‌‌های پرپیچ و خم فوق‌العاده رو طی کردیم، از وسط مه و هوای خنک و بی‌نهایت سبزی و زیبایی تا دوباره رسیدیم به اتوبان‌های زشت؛ از فیروزکوه و وسط گرما برگشتیم. انگار از جهانی به جهان دیگر وارد شدیم.
June 24, 2023 at 11:31 AM
پنج‌شنبه ۶صبح راه افتادیم. ناهار به ته‌چین شهمیرزاد رسیدیم و رفتیم چشمه‌های باداب سورت. هوای بی‌نظیر و مسیر فوق‌العاده زیبا تا بارون گرفت و لالا موندگار شدیم.
مدت‌ها بود انقدر سرخوش نبودم.
ماهی کپوری که همون لحظه صید شده بود رو شام خوردیم و خوش‌طعم‌ترین بود.
اولین روز سفر با موتور جالب‌تر از تصورم گذشت.
June 24, 2023 at 11:09 AM
خونه نیستم و بطری در دسترسم نیست. عکس از سایت خرید
June 8, 2023 at 12:17 PM
گردش هر محتوایی که پابلیک می‌کنی دیگه دست تو نیست و راه خودش رو می‌ره که می‌تونه ترسناک یا جالب باشه.
-بگذریم که با علم به این موضوع عین دفترچه خاطرات با شبکه‌های اجتماعی برخورد می‌کنم.-
دوستم مسیج یه فالوئر غریبه‌ای رو فرستاد که عکس من با گربه‌ی دوستم رو گذاشته لاک‌اسکرین گوشیش.
June 4, 2023 at 9:31 PM
از امروز
June 4, 2023 at 4:54 PM
رفتم نشستم این‌جا، غروب رو دیدم و برگشتم.
June 3, 2023 at 4:43 PM
علف‌ها رو در آوردیم گل و گیاه‌هایی که کاشته شده بدون مزاحمت زندگی کنن در حالی که علف‌ها خودشون گل‌های جالب بین‌شون بود و گیاه‌های زحمت‌کشی هستن مستقل و بی ادا رشد می‌کنن.
برای اولین‌بار در پاک‌سازی باغچه مشارکت کردم و گزنه چنان موردعنایت قرارم داده که همه‌جام می‌سوزه :))
June 3, 2023 at 10:48 AM
فصل سبزی بی‌پایان
June 2, 2023 at 3:53 PM
به خودت می‌گی یه پیرهنه مثل همه‌ی پیرهن‌های دیگه‌ات و فقط چند سانت آستین کم‌تر ولی تذکر تو کافه که یه چیزی بندازی رو شونه‌ات و نگاه آدم‌هایی که تو خیابون از کنارت رد می‌شن حتا وقتی پشت فرمونی، اضطراب رو کم کم میاره و ناامنی وجودت رو فرا می‌گیره. فقط فکر می‌کنی باید زودتر برگردی خونه.
May 30, 2023 at 1:38 PM
یه جوری له و خسته‌ام که خوابم هم نمی‌بره.
May 29, 2023 at 9:04 PM
هی در مقاومت پذیرش پینه‌های دستم بودم ولی باید دیگه بپذیرم و احتمالن قراره بدتر هم بشه.
May 27, 2023 at 10:37 PM
نوشته‌ی نسیم رو خوندم و یه جایی درونم فشرده شد. تو این بی‌خوابی‌ها که تا مدت‌ها همراهم اومد تنها نبودم.
May 26, 2023 at 1:59 PM