جلسات فلسفه‌مون شروع شد همچون یک هدیه.

•
امروز یک کاربر دیگه هم تو اینستاگرام تگ کرده بود و رفتم دیدم بالای صفحه‌اش برای کتاب #تختخواب_دیگران هایلایت درست کرده :)

تنها آزادی این فضا برام اینه که مجبور نیستم آدم‌ها رو روی حساب رفاقت یا معذوریت دنبال کنم و امیدوارم هرگز مجبور نشم :)

•
امیدوارم اختلالش همیشگی باشه و راحت شیم از اون فضای مسموم :))

•
چهارده ساعت کار، و فقط پانصد کلمه. تازه باید یکی دو بار دیگه از نو بخونم و بنویسمش.

#رمان

حتی اگر از وادی ظلمات بگذرم،
از بدی نخواهم ترسید
چراکه تو با منی.
[مزامیر ۴:۲۳]

از پاییز، سرما، سوز، زمستون، نسیم، و هر برودتی بیزارم.

•
سیروس علی‌نژاد: «شما از سفرهای‌تان چه چیزی [سوغات] می‌آورید؟»
‏
همایون صنعتی‌زاده: «چه چیزی با خود می‌آورم؟ یک چیزی از خودم را معمولاً آنجا جا می‌گذارم. مرواریدهایی را که در جزیره‌ی کیش کاشتم البته با خود دارم.

‏[سفر برای ارضای فضولی‌های بیش‌ازحد- از کتاب «چرا سفر می‌کنید؟» - نشر کند و کاو]

•

گو‌ برون آی که کارِ شب تار آخر شد