گمشده در اسباب‌کشی
banner
walkingissolving.bsky.social
گمشده در اسباب‌کشی
@walkingissolving.bsky.social
من چقدر وظیفه‌مه من چقدر وظیفه‌مه
ذهن مورچه شبا
August 15, 2023 at 10:13 PM
من چقدر وظیفه‌مه من چقدر وظیفه‌مه
ذهن مورچه صبحا
August 15, 2023 at 10:11 PM
اون همه سال جنایت
ریدم به این وکالت
August 13, 2023 at 9:59 AM
همین مرسی.
August 13, 2023 at 9:52 AM
این ه﷼ه سال جن﷼یت ری﷼دم بر این ول﷼یت
این ه﷼ه سال جن﷼یت خا﷼ک بر این ول﷼یت
August 13, 2023 at 9:34 AM
به دشمن مردم شک ژاندارکی دارم.
#8
#Richterscale
August 13, 2023 at 9:19 AM
خود قصه و سلسلۀ راویان یادم نیست. فقط یکی آخرش با لهجۀ گیلکی می‌گفت: مردوم خرن دی قوربَن!
August 13, 2023 at 9:02 AM
رضا تفرقه چه بهش میاد
August 13, 2023 at 8:59 AM
سه تشخیص اول دربارۀ من
ای‌دی‌اچ‌دی، بایپولار، عقده‌ای
August 12, 2023 at 10:45 PM
از این سکوت تا آن سکوت فریادی نشسته است
August 12, 2023 at 9:34 PM
خسته شدم. تعریف نمی‌کنم
August 11, 2023 at 9:01 PM
مهمونها که از هر خونه ای می‌اومدن بیرون نصف محل برای خدافظی تو مشایعت میزبان رو همراهی می‌کردن. اگر کسی نبود، عاشورنیا بود. تا آخرش بود. روشنفکر شمالی ریز و محلی. سر بن‌بست ابومحبوب1. میزبان برمی‌گشت خونه. آقای عاشورنیا خودش تنهایی یه ربع خداحافظی داشت. ص
August 11, 2023 at 8:58 PM
اگر هنوز زنده‌س سرزنده باشه. پسرش کاوه مینی‌بوس داره. رفیق بی کلک کاوه. عاشورنیا وقتی شاپور مرد بالا سرش بود. با پسرای شاپور. تزریق های آخر شاپور رو همسایۀ دیواربه‌دیوارش عاشورنیا انجام می‌داد. پلیس محل. اولاً ته محل. همون کوچه. دم در خونۀ خودش که می‌توانست بشینه! می‌شد سر کوچه.
August 11, 2023 at 8:48 PM
ته بن‌بست به بن‌بسچه‌ی ۱ در ۱۸ متر ختم می‌شد. یه جور آپاندیس شهری. آقای عاشورنیا شبها سر این کوچه مستقر می‌شد. عاشورنیا الاف نبود. همه الاف بودن. عاشورنیا چون تئاتری بود الاف‌تر. عاشورنیا مواظب بچه‌ها و دو تا دیوونه‌ی محل هم بود.
August 11, 2023 at 8:43 PM
آقای عاشورنیا نقشهای فرعی می‌گرفت. روشنفکری محلی حساب می‌شد. بعدها عقب نشینی کرد. با همۀ بچه‌ها، کشیدیم عقب. توی کوچۀ بن‌بست. روبه‌روی حموم عمومی، بن‌بست یکم. حموم عمومی غول بود. عاشورنیا هم کشید عقب. سر بن‌بست یکم. توی بن‌بست قشنگ می.شد دو تا تکیه زد. وقتی بچه باشی بیشتر.
August 11, 2023 at 8:39 PM
نارمک، ۴۶متری شرقی، روبروی مدائن، کتابفروشی پرستو. عاشورنیا(آشورنیا؟) بازیگر بور و چشم آبی خوش صدایی که فقط می‌شد نقش پیرها رو بهش بدن. تو ورژن تله‌تئاتر شازده کوچولو دانشمند بود. اگه دانشمند داره. چون لیوانش نیست. وقتی پرستو رونق داشت می‌نشست رو به چهارپایه پهلو صاحب کتاب فروشی.
August 11, 2023 at 8:35 PM
الان خانمان‌سوزم.
وقتی بچه بودم بازی مورد علاقه‌م آتیش بازی بود که به رده‌های کبریت‌بازی، شمع‌بازی، ذره‌بین‌بازی، الکل بازی، کاربیت‌بازی، و خلاصه چوب و دستمال کاغذی و فرش و اینا می‌شه دسته‌بندیش کرد.
August 10, 2023 at 12:55 PM
وقتی بچه بودم بازی مورد علاقه‌م آتیش بازی بود که به رده‌های کبریت‌بازی، شمع‌بازی، ذره‌بین‌بازی، الکل بازی، کاربیت‌بازی، و خلاصه چوب و دستمال کاغذی و فرش و اینا می‌شه دسته‌بندیش کرد.
August 10, 2023 at 12:54 PM
آدم بلواسکای بکنه، ایکس نکنه تو روی رفیقش.
August 9, 2023 at 8:23 AM
پرخوری هفتاد نوع مرگ بد رو از آدم دور می‌کنه.
August 9, 2023 at 8:05 AM
یه کهنه‌شور فریدولین دارم که کارنمی‌کنه. می‌گن بذاری ترک موتور بفرستی امین‌حضور نمایندگیش، کیتشو عوض میشه عین روز اولش کهنه می‌شوره. می‌خوای؟
August 8, 2023 at 6:26 PM
کی یه تختخواب چوبی یه نفرۀ داغون می‌خواد؟
August 8, 2023 at 6:24 PM