پیر نشو، پیر نشو
پیر نشو، پیر نشو
تو مرا خانه ببر
دل من نابیناست.
تو بگو آه چه طعمی دارد؟
تو مرا خانه ببر
دل من نابیناست.
تو بگو آه چه طعمی دارد؟
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویشِ خویشِ من مرا و هرچه منها بود سوخت
کُشتم آن خویش وُ زِ خاکش پروریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویشِ خویشِ من مرا و هرچه منها بود سوخت
کُشتم آن خویش وُ زِ خاکش پروریدم خویش را
زنده شدم، از دور بوسیدمش، بغلش کردم و صبحم رنگی شد
زنده شدم، از دور بوسیدمش، بغلش کردم و صبحم رنگی شد