Davood
banner
davoodpenhani.bsky.social
Davood
@davoodpenhani.bsky.social
روزنامه‌نگار
‏زنان موتورسوار داخل شهر به مراتب تو رانندگی با دقت، آرامش بیشتر و اصولی‌تر با موتور حرکت می‌کنن. هر بار که یکی‌شون رو می‌بینم از این همه آرامششون لذت می‌برم. قشنگ مشخصه خودشون هم کیف می‌کنن.
November 12, 2025 at 4:02 PM
یه مجموعه‌ی مش‌آپ کم‌نظیر شامل ۴۸ قطعه‌ی آرام و دلنشین از اجراهای شجریان خریدم که عیش مدام هستن. دو قطعه از خانم هایده و دو قطعه از بنان هم بهم هدیه داد.
October 18, 2025 at 2:37 PM
‏یک مصرع توی غزلیات حافط هست که هر وقت روی زبانم جاری می‌شود، شوق‌های نهان، عشق‌های غریب، جان‌های مشوش ، رویاهای بی‌شمار، غمزه‌ها و اشارات و نظرها، جنون‌ها و بی‌شمار دل و دست‌های بی‌قرار را به یادم می‌آورد:

"کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن"
October 4, 2025 at 7:08 PM
‏یه پای سیب خریدم قیامت. فی‌الواقع ۶۳ سال جوان شدم :)
October 4, 2025 at 7:05 PM
‏برای آن‌که ملتی ارزش داشته باشد، باید حد وسط آن خوب باشد.آنچه تمدن یا به سادگی جامعه می‌خوانیم، جز کیفیت عالی آدم‌های معمولی که آن را می‌سازند چیز دیگری نیست.

امیل سیوران
قطعات تفکر
August 31, 2025 at 8:40 PM
‏هر چه بیشتر از بی‌عدالتی رنج برده باشیم، خطر بزرگتری وجود دارد که دچار خودپسندی یا به کلی خودبزرگ‌بینی شویم.هر قربانی به غلط خود را برگزیده می‌پندارد و از آن به خود می‌بالد و با این باور رفتار می‌کند، در حالی‌که متوجه نیست که بدین‌گونه، درست به مقام شیطان می‌رسد.

امیل سیوران
August 29, 2025 at 9:20 PM
امروز هجدهم تیرماه است.
July 8, 2025 at 9:40 PM
آزادی حقیقی نه در رهایی از قانون، بلکه در عبور از قانون است.

آگامبن
July 8, 2025 at 5:44 AM
انگار از توی یه کابوس بیرون اومدیم
June 25, 2025 at 8:45 PM
چه خوشبختی تو که هنوز هم می‌توانی امیدوار باشی.

فاوست
گوته
June 25, 2025 at 2:24 PM
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت

خیام
May 28, 2025 at 7:13 AM
چند روز پیش،رفتم تا رشت و از اونجا گفتم برم یه سر تا فومن. هم کلوچه بخرم ، هم چای فومن. از اونجا با کلوچه و چای رحیم آباد املش برگشتم‌. چای بی‌نظیری با رنگی قرمز، طعمی گس و عطری بکر. باران هم بود با ابرها و قطرات و خاطرات قشنگش.
May 25, 2025 at 8:31 PM
تهران ترکیبی از ترافیک و غصه است‌.
May 18, 2025 at 4:33 AM
رفتم آرادکوه برای عکاسی از محل دفن و بازیافت زباله‌ی تهران. محیطی کاملا آخرالزمانی. انتهای جهان، انگار هر چی تهران خورده اونجا بالا آورده. بعد وسط اون کثافت که بر اثر فعل و انفعالات گاز متان اکسیژن کم بود، کارگرا نه ماسک داشتن و نه دستکش.عین خیالشون نبود و مسئولشون می‌گفت: خودشون استفاده نمی‌کنن.
May 13, 2025 at 7:38 PM
سرم درد می‌کرد، دو تا کدئین با هم خوردم بلکم زودتر اثر کنه، الان تو یه حالی‌ام انگار تازه از پای بساط بلند شدم. قرصامون مگه گچ نبود، این یکی چرا این‌جوری شد :)
May 1, 2025 at 7:10 PM
مدیریت بحران زیر صفر
April 26, 2025 at 7:54 PM
واقعیت، چیزی نیست که باید آن را پذیرفت؛ بلکه چیزی است که باید آن را دگرگون کرد.

آلن بدیو
April 19, 2025 at 12:51 PM
از ظهر این ابیات افتاده رو زبونم:

دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد
یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد
یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت
یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد
April 14, 2025 at 7:38 PM
زن
پشت هم چیز گم می‌کند
مثلاً،حلقه‌ی عروسی‌اش را
نمی‌تواند به خانه برگردد
چون علامت‌های سوال
کلیدهایش را قاپیده‌اند
خوابش نمی‌برد
چون خدایی که همیشه در کار خداحافظی‌ست
رویاهایش را دزدیده است
حالا دنبال صدایش می‌گردد
در گلوی یک تفنگ
در لانه‌ی لاشخور
در لایه‌لایه‌های آلتش
و جایی در گسلهای آینه‌ای شکسته
پیدایش میکند
April 13, 2025 at 8:31 PM
همسایه‌مون بعد از تولید صدای بچه، همهمه‌ی مهمانان، جیر جیر کشیدن صندلی و میز و مبل روی زمین، ۱۲ ساعت بی‌وقفه با تمام مهمانان حرف زدن، بلند بلند خندیدن، توی راهرو ساعت۱:۳۰ شب خداحافظی کردن و اتمام مهمانی، دقایقی پیش با کشیدن سیفون به سکوت رفت.
April 11, 2025 at 10:23 PM
‏سرانجام ،آزادی را برگزیدم. زیرا حتی اگر عدالت محقق نشود،آزادی باز قدرت اعتراض علیه بی‌عدالتی را حفظ می‌کند و امکان ارتباط را محفوظ می‌دارد.عدالت در جهانی خاموش،عدالت آدم‌های لال، همکاری و تفاهم را از میان می‌برد، طغیان را نفی می‌کند و رضایت را باز می‌گرداند،اما این بار در پست‌ترین و نازل‌ترین شکلش.

‏کامو
April 11, 2025 at 8:34 PM
‏زمانی که انسان فرا می‌گیرد - آن هم نه بر روی کاغذ-که چگونه با رنج‌هایش تنها بماند، چگونه بر این عطش گریختن و توهم این که دیگران هم ممکن است شریک این رنج‌ها شوند فائق آید، آن‌گاه دیگر چیز زیادی برای فرا گرفتن باقی نمی‌ماند.

‏کامو
‏یادداشت‌ها، جلد دوم
April 6, 2025 at 11:53 AM
چقد اجراهای پوران به دل می‌شینه، یکی از یکی بهتر.
April 6, 2025 at 9:49 AM
تا قمر در عقربه کار ما چنینه
April 6, 2025 at 9:35 AM
‏جلد اول یادداشت‌های کامو در پایان فوریه‌ی ۱۹۴۲ با این جمله به انتها می‌رسد:
‏آنچه راهمان را سد می‌کند ما را به همان راه می‌کشاند.
April 3, 2025 at 4:14 PM