با تمام ورودیهایم و ورودیهای دیگر به ظاهر دوست بودم.
حالا بعد از ۶ سال همه رفتند، همه؛ رفتند.
من ماندم و فقط ۴ درس برای گرفتن کارشناسی.
رمق ادامه دادن نیست.
دست به دعا برداشتهام
با تمام ورودیهایم و ورودیهای دیگر به ظاهر دوست بودم.
حالا بعد از ۶ سال همه رفتند، همه؛ رفتند.
من ماندم و فقط ۴ درس برای گرفتن کارشناسی.
رمق ادامه دادن نیست.
دست به دعا برداشتهام
آری، امتحانش را پس داده.
حالا که فهمیده جنس مقاومی دارد، خود را به در و دیوار میزند تا فشارها را بر اعضای دیگرم تحمیل کند و خود زنده بماند. حتی بدنم هم این را یاد گرفته که وقتی قوی هستی باید بقیه را برای بقای خودت نابود کنی.
قاتلِ روزهای خوشم، خودم!
کلیههایم در فشار، معدهم خراب، چشمهایم سوزان از اشکهای ریختهام و جالب این است قلبم با قدرت میزند!
قلبی که تا بوس استرس میشنید، سمت چپش به تیر کشیدن میافتاد اما امروز دردهایم را به اعضای دیگری میدهد.
آری، امتحانش را پس داده.
حالا که فهمیده جنس مقاومی دارد، خود را به در و دیوار میزند تا فشارها را بر اعضای دیگرم تحمیل کند و خود زنده بماند. حتی بدنم هم این را یاد گرفته که وقتی قوی هستی باید بقیه را برای بقای خودت نابود کنی.
قاتلِ روزهای خوشم، خودم!
کلیههایم در فشار، معدهم خراب، چشمهایم سوزان از اشکهای ریختهام و جالب این است قلبم با قدرت میزند!
قلبی که تا بوس استرس میشنید، سمت چپش به تیر کشیدن میافتاد اما امروز دردهایم را به اعضای دیگری میدهد.
قاتلِ روزهای خوشم، خودم!
کلیههایم در فشار، معدهم خراب، چشمهایم سوزان از اشکهای ریختهام و جالب این است قلبم با قدرت میزند!
قلبی که تا بوس استرس میشنید، سمت چپش به تیر کشیدن میافتاد اما امروز دردهایم را به اعضای دیگری میدهد.