واقعا دیگر فروغ در «میهمانیِ گنجشک‌ها» دیده نشد که نشد. اینرا نیز من از نوکِ گنجشک‌ها بیافزایم که پرواز هم مردنی است.

در این مهکده‌یِ جهانی
افشاگری بایستی
آسمان اصلا آبی نیست
فقط آبی می‌نماید
آسمان
تمارض‌ است به آبی
فریبی آبی فریبایی آبی است
بگذارید شاخه عوض کنم تا بعدی

[آسمانکاری‌ها- یک]

‏چه کسان که به زندان شدند. تخصصشان حفاری. و اما فقط برایِ رهاندنِ همبند. حفره‌ کردند برای همبندان و به دلایلی مرموز، آن توو پوسیدند و ما هرگز نفهمیدیم. این زندان، ویویِ ابدی هم دارد.

خیلی این بلواسکای، کُند است. اصلا امکانِ طی‌الطریق ندارد. نامه را نیز بهتر که بر حلزون و لاک‌پشت بنویسی و روانه کنی.

‏سلام مهسا جان
بر روحِ ماهتان
می‌دارتت، آیچی
می‌گریَدت تهران

خب بایدی آنقدر بخوابم که خواب‌ها نیز مرا ببینند. اینطور که نمی‌شود. مطمئن هستم که خواب‌ها نیز آدم را می‌بینند. باید بتوانی خودت را در خواب، برجسته کنی.

عرفِ جنگل این بود که ماچ‌ها را با کفشدوزک بفرستند. ما ولی می‌بستیم به پایِ پروانه.

از منِ گنجیشک اینرا داشته باشید که در آسمانِ آبی هم برایِ ما نریده‌اند.