محص اینکه یه چی گذاشته باشم.
محص اینکه یه چی گذاشته باشم.
زانوانت گوشهٔ انبار شالی نقش بست
پنجهات در کنج آن بام سفالی نقش بست
هزل من بالاتر از شعر غزالی نقش بست
داشتم تلفیقی از ذوق و هنر میکردمت»
سعید صادقپور
زانوانت گوشهٔ انبار شالی نقش بست
پنجهات در کنج آن بام سفالی نقش بست
هزل من بالاتر از شعر غزالی نقش بست
داشتم تلفیقی از ذوق و هنر میکردمت»
سعید صادقپور
هنرنمایی سعید صادقپور؛
«می ز لب با مزهٔ ماتیک میدادی به من
بوسهها از دور و از نزدیک میدادی به من
بیغل و بیغش، تمیز و شیک میدادی به من
گه به ناز و گه اتوماتیک میدادی به من
داشتم تلفیقی از ذوق و هنر میکردمت»/۱
لرزش دستم به روی دکمهٔ پیراهنت
طرح و نقاشیکشیدنهای لب روی تنت
یادگاری ماند امضای لبم بر گردنت
داشتم تلفیقی از ذوق و هنر میکردمت/۴
هنرنمایی سعید صادقپور؛
«می ز لب با مزهٔ ماتیک میدادی به من
بوسهها از دور و از نزدیک میدادی به من
بیغل و بیغش، تمیز و شیک میدادی به من
گه به ناز و گه اتوماتیک میدادی به من
داشتم تلفیقی از ذوق و هنر میکردمت»/۱
•وحشی بافقی
•وحشی بافقی
•وحشی بافقی