یک کوتلاس
banner
cuttlas.bsky.social
یک کوتلاس
@cuttlas.bsky.social
همونی هستم که فکر میکنی باشم، اگر نشناختی که هیچی دیگه
به احتمال زیاد حرف مهمی که نبود، اما هرچه که بود از دست رفت و چیزهای از دست رفته دیگر مهم بودن و نبودنشان مهم نیست.
November 8, 2024 at 9:47 PM
شروع بروز ندادن، ابتدای انتهای همه چیز است.
November 8, 2024 at 9:45 PM
کلمه، نهایت آدم است، انتهای چیزها و جاهایی که کسی دیگر با آدم نمی‌آید.
November 8, 2024 at 9:41 PM
در بر بگیر مرا، نه آن طور که حالت خوش است، آن طور که حال ناخوشت با من خوش شده باشد.
November 8, 2024 at 9:40 PM
بعضی چیزها هم جبران نمی‌شوند، یعنی آدم میلی به جبران شدن یا تلافی کردنشان ندارد، مثل تمام چیزهای تمام شده.
November 8, 2024 at 9:39 PM
آدم رها شده در شب دلش دیگر صاف نمی‌شود.
November 8, 2024 at 9:37 PM
آدم‌ها می‌خوابند و فکرها آغاز می‌شوند‌.
November 8, 2024 at 9:36 PM
انگار که دست خود آدم نیست که دلش یک دفعه وا می‌رود و نخش گسسته میشود و دانه‌هایش، گم می‌شوند و همیشه هم شاه مهره‌هایش گم می‌شوند.
November 8, 2024 at 9:36 PM
ما تنها در این دنیا مسئول اندوه خودمان هستیم که آن را به کس دیگری ندهیمش، که بقیه‌ی چیزها دیگر آنقدرها هم مهم نیستند.
November 2, 2024 at 4:52 PM
دوست داشتن چیزی شبیه به این است که دیگر دلیلش مهم نیست.
November 2, 2024 at 4:51 PM
بازم یه ویدئو توی اینستا در مورد آموزش سوت زدن با گذاشتن انگشت توی دهن دیدم و برای بار هزار و بیست و دوم هم در سوت زدن شکست خوردم.
November 2, 2024 at 4:12 PM
ولی ما هرچی تلاش کردیم همیشه اون دونه‌ی انار که میگفتن دونه‌ی بهشتیه از دستمون در می‌رفت و یه گوشه‌یی گم و گور میشد.
November 2, 2024 at 3:46 PM
اساسا این مقوله‌ی شش ماه دوم سال در غار رفتن و خوابیدن خرس‌ها، بهترین تکامدل طبیعت است که آدم از آن بی‌بهره مانده است.
November 2, 2024 at 3:45 PM
و ناگهان آدم خالی می‌شود، انگار که مثلا که آدم برای گزینش خلبان جنگی رفته باشد و یک دفعه زیرپایش را خالی کنند، تا ببینند، که قلبش تند می‌زند یا نه، تنها فرقش این است که این خالی شدن قلب آدم را هم آنقدر کند می‌کند که می‌شود با آن به خواب زمستانی در غار رفت.
November 2, 2024 at 3:43 PM
تفریح تازه‌ی آن وقت‌هایی که تازه گوشی موبایل آمده بود، نزدیک اسپپیکر گذاشتن و پیش‌بینی زودتر از موعد آمدن پیامکش بود.
November 2, 2024 at 3:41 PM
‏مرغ مینای همسایه زیاد حرف نمی‌زند، اما از تمام چیزهای بی‌ربط و بی‌وقت صدای آمدن پیامک روی گوشی را خوب یاد گرفته است، صدای پیامکی که نیامده است.
November 2, 2024 at 3:39 PM
لابد یک چیزی هم باید باشد، یک هورمونی چیزی که آدم وقتی کسی را لمس کند در او جاری بشود، انگار زنگ در خانه‌یی که کسی از داخل خانه نمی‌تواند آن را فشار بدهد و آدم را حداقل اگر از خانه بیرون نبرد، تا دم درش بیاوردش.
November 2, 2024 at 3:37 PM
مرز بین مشتاق بودن و طلبکار بودن رو نگه‌ بدارید.
November 1, 2024 at 9:58 PM
اونجا که هایده میخونه، آمد اما در نگاهش آن نوازش‌ها نبود، آن نوازش‌ها همون چیزیه که دیگه برگشتنی نیستن و یک بار مصرفن.
November 1, 2024 at 9:45 PM
انگار هزارسال گذشته بود، هزار سال دور شدن در یک کلمه.
November 1, 2024 at 9:44 PM
کسی که ولع و بی‌قیدی رو همزمان داشته باشه و قاطیشون نکنه، جذابه.
November 1, 2024 at 9:43 PM
کلمه‌ی آخر همیشه بروز ندادن حس‌ها از ترس برداشت اشتباه از آن‌هاست.
November 1, 2024 at 9:41 PM
چیزهای زیادی من را از آدم‌ها دور می‌کند، اما ببشترشان پیدا کردن حس تعلقیست که وجود نخواهد داشت.
November 1, 2024 at 9:39 PM
وقتی حس می‌کنم دیگه نیازی به کلمه‌ها نیست، تازه میزان غلط بودن حسش بیشتر از همیشه مشخص میشه.
November 1, 2024 at 9:38 PM
یه رفیقی هم داشتم می‌گفت: تو که پاییز و تابستون رو که همش تمرگیدی توی خونه، دیگه چه فرقی داره برات؟، به هر حال توضیح تمرگیده‌ی نمور و از دست رفته با تمرگیده‌ی روشن و از دست نرفته، برای آدمای دیگه کار سختیه.
November 1, 2024 at 9:37 PM